فراتاب_ گروه فرهنگی: آرامستان به عنوان یک فضای عمومی در هر فرهنگ و تمدنی بازتابی از باورها و اعتقادات مردم آن جامعه درباره مفاهیمی چون زندگی،مرگ،آخرت،طبیعت،ابدیت و... می باشد و از نظر تاریخی و اجتماعی در زمره منابع باارزش مردم شناختی در خدمت مورخان و جامعه شناسان تاریخی می باشد و از جنبه اقتصادی با ساماندهی فضای آن و منظره پردازی می تواند به عنوان مقصد گردشگری مورد استفاده قرار گیرد.به سخن دیگر آرامستان ها به عنوان نماد تلاقی دو پدیده متضاد مرگ و زندگی بازخوردی از فضای فکری و هویتی یک فرهنگ را به منصه ظهور می رسانند.
استان کردستان به عنوان استانی تاریخی و فرهنگی همواره از اعتبار و جایگاهی بلند برخوردار بوده است. در این میان سنندج به عنوان دارالایاله و مرکز این استان از علاوه بر کارکرد سیاسی و اقتصادی از نظر فرهنگی و مذهبی جایگاهی بس بلند و پرآوازه در تاریخ ایران ایفا کرده است و عنوان شهر« هزار مسجد»،«هزار تپه» خود به روشنی گویای غلبه صبغه فرهنگی و هنری این شهر بر دیگر جنبه های آن در جامعه ایرانی دارد.سنندج با دارا بودن مساجد و تکایا، عمارت ها و بناهای تاریخی و بزرگان دینی و ادبی و رجال سیاسی جایگاه قابل تقدیری دارد که می تواند از جنبه های گوناگون در معرفی و ارتقای سطح اقتصادی و فرهنگی این شهر و استان در سطح ملی و بین المللی مفید باشد. در کنار بازار قدیمی، عمارت های خسروآباد،خانه کُرد،موزه ی سنندج و سایر استعدادهای این شهر که هر کدام به تنهایی نشان از عظمت و شکوه پیشینه نه چندان دور آن دارد. عدم توجه به مقابر و گورستان های شهر مانند گورستان « تایله» ضربه ای جبران ناپذیر بر وجهه اجتماعی و سطح فرهنگی و گذشته تاریخی این شهر وارد آورده است.
شوربختانه آرامستان« تایله» که امروز در میان خود مردم شهر به عنوان مأمن و جایگاه متجاهرین و معتادین شناخته می شود، به دور از نظارت سازمان ها و ارگان های متولی حفظ و حراست از اماکن فرهنگی و تاریخی، به بیغوله ای تبدیل شده است و مکانی که می بایست و می تواند به عنوان بخشی از هویت تاریخی و فرهنگی شهر موجب افتخار و سربلندی باشد در سایه بی توجهی مسئولان رها شده است. آرامستانی که مدفن بزرگان و مشاهیری چون استاد ناصر آزاد پور، اولین مصحح تاریخ اردلان ماه شرف خانم، حضرت شیخ عبدالله خالصی زاده طالبانی و بسیاری دیگر از بزرگان و اکابر این شهر می باشد.
علاوه بر آرامستان تایله، دیگر آرامستان مشهور شهر سنندج واقع در تپه شرف الملک معروف به تپه شیخ محمدباقر به عنوان مزار بسیاری از معاریف و خاندان های کردستان و حتی ایران می باشند. مقابر خانوادگی خاندان های آصف، صدیق وزیری، وکیل، مدرس گرجی و مجتهد بر اهمیت و ارزش فرهنگی و تاریخی این مکان افزوده است. سنگ مزار هر یک از این مشاهیر و خاندان ها به مثابه یک سند فرهنگی- تاریخی و اجتماعی دارای کارکردی دوجهی برای مردگان و زندگان است. برای افرادی که وارد این آرامستان می شوند سرشار از هنر،فرهنگ و تاریخ می باشد و برای زندگان و آشنایان و حتی ساکنان این شهر به عنوان بخشی از هویت و تاریخ کارکرد ماندگاری به همراه دارد.و از منظر اجتماعی ضمن افزایش تعاملات اجتماعی به بازنمایی ریشه های فرهنگی و قومی و احیای هویت ملی و محلی کمک می کند.
با ساماندهی و زیباسازی ضمن توجه به مباحث زیست محیطی و زیبایی شناختی و همچنین تأثیر آن در ارتقای سطح کیفی و اقتصادی ساکنان اطراف این آرامستان به احیای بخشی از میراث فرهنگی سنندج یاری می رساند. به نظر می رسد متولیان و مسئولان با مشاوره و استفاده از تجربیات کارشناسان تاریخی و فرهنگی به ساماندهی این گورستان اقدام کنند و با بازسازی،زیباسازی و تعمیر مقابر و آرامستان به ارتقای بیشتر جایگاه فرهنگی و تاریخی شهر سنندج کمک کنند تا به این طریق با افزایش جذابیت منحصر به فرد آرامستان از این فضا به عنوان یک فضای باز شهری و مقصد گردشگری هویت مند استفاده کرد.
برومند سورنی: محقق تاریخ محلی کردستان
بازنشر این مطلب با ذکر منبع «فراتاب» بلامانع است.
سومین جشنواره خاطرهنویسی کتابداران و اعضاء
تقویم اجرایی:
§ مهلت ارسال آثار: 20 دی
§ برگزاری اختتامیه و تقدیر از برگزیدگان: دهه مبارک فجر(همزمان با چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران)
موضوعات:
§ کتابداران
1. کتابدار و کودک؛
2. ارزشمندترین تجربه کاری؛
3. اهدای کتاب؛
4. کتابدار و دنیای مجازی؛
5. کتابدار و خانواده؛
6. نقش کتابدار در تغییر تصمیمات و سبک زندگی اعضاء؛
7. خاطرات من از اجرای برنامههای فرهنگی-ترویجی در کتابخانه(باهم بخوانیم، جلسات نقد و بررسی، نشست کتابخوان و ...)؛
8. ارتباط با نهاد کتابخانههای عمومی کشور؛
9. ارتباط با مخاطب.
§ اعضاء کتابخانه
1. نخستین تجربه حضور؛
2. دوستان کتابخانه؛
3. من و کتابدار؛
4. روزهای کتابخانهای من؛
5. خاطرات من از حضور در برنامههای فرهنگی-ترویجی (باهم بخوانیم، جلسات نقد و بررسی، نشست کتابخوان و ...)؛
6. ارتباط با نهاد کتابخانههای عمومی کشور.
بخش ویژه:
خاطرات سفر اربعین؛
خاطرات سفر به مشهد مقدس.
شرکت هردو گروه(کتابداران و اعضاء) در بخش ویژه امکانپذیر است.
مقررات:
§ امکان شرکت کلیه کتابداران اعم شاغل در کتابخانههای تحت پوشش نهاد کتابخانههای عمومی کشور، کانونهای عالی مساجد، مدارس، شهرداری، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و ... وجود دارد؛
§ آثار ارسالی نباید قبل از این در جشنواره یا مسابقه دیگری شرکت داده شده باشد؛
§ با توجه به دورة قبلی جشنواره خاطرهنویسی، خاطرات ارسالی این دوره مربوط به سال 94 به بعد باشد؛
§ آثار ارسالی باید در یک برگه A4 تایپ و ارسال شود؛
§ فایل متون باید در قالب Word و فونت Nazanin 12 ارسال شود؛
§ آثار ارسالی مشتمل بر نام نویسنده، مشخصات فردی و اطلاعات تماس باشد؛
§ هر شرکتکننده میتواند حداکثر با ارسال 3 اثر در این بخش شرکت کند؛
§ دبیرخانه جشنواره مجاز است از آثار ارسالی به صور مختلف و در رسانه های عمومی استفاده کند.
جوایز برگزیدگان:
§ در هر موضوع یک نفر برگزیده 2 نفر شایسته تقدیر
1. برگزیدگان(15 نفر): تندیس نهاد، 5 میلیون ریال
2. شایستگان تقدیر(30 نفر): تندیس نهاد، 3 میلیون ریال
جوایز شرکتکنندگان در بخش ویژه:
1. برگزیدگان (10 نفر) : تندیس نهاد، 2 میلیون ریال
2. شایستگان تقدیر(10 نفر) : تندیس نهاد، 1 میلیون ریال
شیوه تحویل:
§ کتابداران نهادی و مشارکتی: تحویل به ادارات شهرستان، تجمیع در ادارات کل استان و ارسال به اداره کل امور فرهنگی نهاد کتابخانههای عمومی کشور
§ کتابداران سایر ارگان ها:
1. تحویل به کتابخانههای عمومی تحت پوشش نهاد کتابخانههای عمومی کشور
2. تحویل به ادارات کل کتابخانههای عمومی استانها
3. ایمیل به دبیرخانه(اداره کل امور فرهنگی)
khatereh@iranpl.ir
داوری آثار:
§ ارسال کل آثار توسط ادارات کل استانها به ستاد و داوری متمرکز از طریق هیئت داوران
§ شاخصهای انتخاب هیئت داوران:
1. دارا بودن تخصص و تجربه لازم در زمینه موضوع مسابقه؛
2. اشراف به موضوع؛
3. سابقه فعالیت و کار در موضوع نویسندگی؛
4. لحاظ نمودن شرایط خاص قشر و منطقه (شهرستان و استان) در داوری آثار.
§ شاخصهای داوری:
معیار |
امتیاز |
نثر روان و صمیمی |
25 |
برجسته بودن حوادث |
13 |
توجه به جزئیات واقعه |
18 |
داشتن ابتدا و انتها ( روایتمندی) |
12 |
خلاصه نوشتن |
12 |
سوژه داشتن ( شخصیتپردازی) |
10 |
اشاره به زمان و مکان |
10 |
جمع |
100 |
صفحه اولب به چه قیمتی؟ / حسین مسرّت
در سطح جامعه بیشتر تصمیمهایی که گرفته میشود یا اقداماتی که با افکار عمومی سروکار دارد، باید بر مبنای تجربه و خرد جمعی باشد. مجریان این تصمیمها نیز سعی میکنند در کمال خوبی آن را اجرا کنند. یکی از تصمیمهایی که سالهاست در سطح کتابخانههای عمومی کشور، بهویژه کتابخانههای دولتی و زیرمجموعۀ نهاد کتابخانههای عمومی اجرا میشود، طرح وجین کتابهاست. چنانکه بیانشده وجین یکی از مهمترین ارکان مجموعهسازی در کتابخانههاست. این طرح در مدّت درازی که اجرا میشود، همواره با فراز و نشیبهایی روبرو بوده است؛ گاه بهصورت بخشنامهای و گاه سلیقهای. البته همان رویکرد بخشنامهای نیز درنهایت بر اساس سلیقۀ تصمیمگیران وقتِ نهاد کتابخانهها در مرکز یا مجریان استانی نهاد کتابخانهها در شهرستانها انجامشده است. خاصه در این سالیان که گاه سلیقههای سیاسی و احساسی بر بیشتر تصمیمها غالب بوده است. بهعبارتدیگر میتوان گفت با تغییر دولتها و سلایق سیاسی روز، شیوۀ وجین نیز دستخوش این تغییرات شده است و میتوان گفت هنوز مبنای قانونی و درستی برای حذف کتابهای بهاصطلاح گمراهکننده نداریم. مدیری بوده است که کلیۀ رمانها را گمراهکننده میدانسته است، حتی رمانهایی را که از وزارت ارشاد مجوز گرفتهاند. مدیر دیگری کلیۀ کتابهای عرفانی و فلسفی را گمراهکننده و لایق وجین دانسته و دیگری بیشتر کتابهای سیاسی را. البته برخی کتابها طبق قانون اساسی، مخالف موازین شرعی و عرفی جامعه و نظام حکومتی هستند و تکلیفشان روشن است، امّا بسیارند کتابهایی که از سوی ارشاد مجوّز میگیرند، امّا بنا بر تصمیم برخی مدیران، صلاحیّت ورود به کتابخانههای عمومی را پیدا نمیکنند یا پس از مدتی از فیض این صلاحیت محروم میشوند.
یکی از بندهایی که دست مدیران کتابخانهها را برای وجین باز گذاشته، وجین کتابهایی است با عمر پانزده تا بیست سال؛ اما کیست که نداند بیشتر کتابهای ادبی و تاریخی بهویژه کتابهای مرجع، عمری بیش از بیست سال دارند و با توجه بااینکه در ایران بیشتر کتابها تنها یکبار چاپ میشوند، اینگونه کتابها در ردیف نخست وجین قرار میگیرند. هرچند در بخشنامهها قیدشده تنها کتابهایی که حداقل پنج سال مورداستفاده قرار نگرفته باشند، میتوانند وجین شوند؛ امّا کتابهای مرجع و پایه و تکنسخه در مخزن از این قانون مستثنا شدهاند. ولی کو گوش شنوا؟ خروج کتابهای ارزشمندی چون فهرست نسخههای خطّی فارسی و دهها کتاب مرجع از مخزن کتابخانهای در شهر گلپایگان و حضور بسیاری کتاب ارزشمند و نایاب و کمیاب دیگر در بین کتابهای وجینشده، دلیلی بر نادرستی اجرای آن است.
مورد دوم وجین کتابهای کم خواننده است. باز روشن است که بیشتر کتابهای مرجع، کمخواننده هستند و با این دستور بسیاری از کتابها به این بهانه مستقیماً از قفسۀ کتابخانهها راهی کارخانههای مقوّاسازی میشوند.
هماکنون در گنجینۀ کتابخانههای ملی، مجلس شورای اسلامی، آستان قدس و دهها کتابخانۀ بزرگ ایران، هزاران کتاب وجود دارد که عمری بالای پنجاه سال دارند و شاید در سال تنها چند نفر استفاده کنند. آیا باید این صد هزار کتاب راهی کارتنسازی شوند؟ اگر اینطور بود که هیچگاه کتابخانۀ کنگرۀ آمریکا به رقم شگفتانگیز بیست میلیون کتاب نمیرسید.
دیگر مواردی که باز دست مدیران را برای وجین باز گذاشته، طرح خودگردانی کتابخانههاست. مدیران کتابخانه در این طرح سعی میکنند تا با فروش اینگونه کتابها بخشی از هزینههای آب، برق و تلفن و دیگر هزینههای کتابخانه را تأمین کنند. هرچند این عنوان در آییننامههای وجین نیامده، امّا عملاً و بدون اعلام رسمی کاری انجام میشود.
در حقیقت دشواری بزرگ کتابخانهها کمبود فضا و درنتیجه کمبود قفسه و کمبود امکانات است که تا اندازۀ زیادی طرح وجین را توجیه میکند. بهعنوانمثال کتابخانۀ شرفالدّین علی یزدی که یکی از کهنترین کتابخانههای استان یزد است (تأسیس 1327 ش)، اگر تاکنون در آن وجینی انجام نگرفته بود، هماکنون میبایست دارای بیش از دویست هزار کتاب میبود؛ درحالیکه این کتابخانه تنها گنجایش بین بیست تا 25 هزار کتاب را دارد.
مثال دیگری عمق فاجعه را روشن میکند. در نوروز سالهای 1386 و 1387 که نگارنده از شهر گلپایگان میگذشت، در قفسۀ یکی از کتابفروشیهای آن شهر به تعداد زیادی کتاب علمی، تاریخی، ادبی ازجمله دورۀ فهرست نسخههای خطی فارسی با مهر کتابخانه عمومی برخوردم. نخست بسیار خوشحال شدم، چون سالها دربهدر به دنبال خرید یک دورۀ کامل آن بودم. از سر کنجکاوی از فروشندۀ آن کتابفروشی دربارۀ راهیابی این کتابها به مغازهاش پرسیدم، گفت: «ما کتابهای کتابخانه را که وجین شده بود و قرار بود به مقوّا سازی برود، یکجا کیلویی خریدیم». گفتم: «خوش به حال کتابها که بهجای مقوّاسازی سر از کتابفروشی درآوردند و دستکم به اهلش میرسند». طرفه آنکه در میان انبوه کتابهایی که در آن کتابفروشی دیدم، حتی یک جلد کتاب ضالّه، سیاسی و ضدّ قانون نبود؛ همه کتابهای سودمند، مرجع و تأثیرگذار. ازآنجاکه خود نیز به شغل کتابداری در کتابخانه وزیری مشغولم، بسیار افسوس خوردم. برای صدها نفری که بعدها به این کتابخانهها مراجعه میکنند و جای خالی آن کتابها را احساس میکنند. خود نیز از خرید آن دوره کتاب ارزنده و پرکاربرد صرفنظر کردم، به این دلیل که آن کتابها در جایجای صفحات خود مهر تملک کتابخانهای دولتی را بر جبین داشتند و نیز به این دلیل که مبادا روزی پس از مرگ در کتابخانه شخصیام اینگونه کتابها دیده شود و کسی گمان بدی بر این خادم کتاب و کتابخانه و کتابخوانان بَرَد. نوروزی که گذشت (بهار 1393) بار دیگر دوباره گذارم به همان شهر افتاد و باز مشاهده کردم همان کتابفروشی، سومین محمولۀ کتابهای وجینی از کتابخانهای دیگر را هم به شکل فلّهای خریده است. کتابهایی چون تاریخ ریاضیّات، دوره کتاب نفیس از آستارا تا استرآباد (اثر استاد منوچهر ستوده) و دیگر کتابهایی که هرکدام میتوانست چشموچراغ کتابخانهای نوبنیاد باشد. با ناراحتی بسیار ازآنجا بیرون آمدم. دستم از چاره کوتاه بود. برای فردی چون من جز نوشتن کار دیگری برنمیآید. نمونههای دیگری میتوان نوشت از پیدایی ناگهانی کتابهایی با مهر کتابخانههایی دولتی در کهنهفروشیهای خیابان انقلاب (ازجمله جزوههای دانشنامۀ ایران و اسلام) یا بار شدن چندین وانت تنها از مطبوعات و جراید بهاصطلاح باطله از کتابخانهای به مقصدی نا نامعلوم.
شاهد دیگری میآورم تا نشان دهم که این وجین اگر به همینگونه پیش رود، چگونه در مدت کوتاهی تاریخ صنعت چاپ و نشر را به سخره میگیرد و دستاوردهای علمی دانشمندان ایرانی در این سالهای بهاصطلاح پس از صنعت چاپ را بر باد میدهد: برای جستجو در شرححال معینالدین میبدی، مؤلّف تاریخ مواهب الهی به نسخهای از دیگر اثرش ترجمۀ رشف النصائح الایمانیه نیاز افتاده بود. توضیح آنکه اصل کتاب تألیف شهابالدین سهروردی است که در سال 1365 ش با تصحیح آقای نجیب مایل هروی در انتشارات «بنیاد وابسته به بنیاد مستضعفان» با شمارگان دو هزار نسخه به چاپ رسیده است. چند کتابخانه بهاصطلاح عمومی دم دست از فیض حضور این کتاب محروم بودند و سرانجام نسخهای از آن را در کتابخانهای دانشگاهی یافتم.
پسازآن برحسب کنجکاوی خواستم بدانم چند نسخه از این کتاب در کتابخانههای عمومی یافت میشود. به دو پایگاه اینترنتی کتابخانهای «پایگاه اطلاعرسانی کتابخانههای ایران» (http://www.lib.ir) و «گنجینه کتاب» (http://www.nosabooks.com) مراجعه کردم. اولی میگفت از این کتاب تنها 26 نسخه در سراسر چهارصد کتابخانۀ معتبرش موجود است و دومی تنها رد و اثر 21 نسخه از این کتاب را نشان میداد. این یعنی کتابی وجود داشته که تا 755 سال (775=632-1407) پس از درگذشت مؤلّفش دو نسخه عربی و سه نسخه فارسی از آن برجایمانده (نک. مقدمه جناب نجیب مایل هروی)؛ اما امروزه پس از اختراع صنعت چاپ و ورود و رواج آن در ایران و بنیان گزاری کتابخانههای نوین و تمامی دستاوردهای فرهنگی و تمدنی ازلحاظ امکان دستیابی کماکان با نسخه خطی همان کتاب تفاوتی ندارد و هیچ بعید نیست همین تعداد معدود نسخههای (نه خطی بلکه چاپی) آن نیز وجین شوند و سر از کارخانههای مقواسازی درآورند. همین داستان در مورد نسخههای چاپی کتاب مواهب الهی نیز صادق است. مگر چند نفر در سال به دنبال چنین کتابی میروند؟
تا آنجا که نگارنده آگاه است در برخی از شهرهای ایران ازجمله شهر یزد، با درایت مدیران نهاد کتابخانههای شهر، هیچگاه کتابها نابود نمیشوند یا سر از مقوّاسازی درنمیآورند، بلکه آنها را در فضایی به نام «مخزن وجین» انبار کرده و از مدیران دیگر کتابخانهها بهویژه کتابخانههای تازه بنیان میخواهند که از این انبار هم دیدن کنند و کتابهای موردنیاز خود را برگزینند.
اما تا کی باید کتابخانههای ایران اسیر بیتدبیری برخی مدیران باشند؟ آیا نمیشود با گذراندن مادّه واحدهای در مجلس شورای اسلامی از این فاجعۀ فرهنگی و ملی جلوگیری کرد؟ (به خاطر بیاوریم آن مادّه واحده دردناک و البته راهگشایی که از محل فروش فضولات اسطبلهای رضاخانی هزینه چاپ لغتنامه مرحوم استاد دهخدا را تأمین کرد)! آیا نمیتوان کتابخانههایی را که به دلیل کمبود فضا ناچار از وجین کتاب هستند، ملزم کرد کتابهای خود را به کتابخانۀ ملی ایران یا کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی یا کتابخانههای بزرگ یا مرکزی هر شهر یا استان بسپارند؟ بر عقلای قوم است که در این مورد هرچند هم دیر شده، تدبیری بیندیشند؟
منبع: جهان کتاب، س 19، ش 8-10(آبان – دی 1393)
مدتی بود که در بخشی از چین خشکسالی عجیبی ایجاد شده بود و کشاورزان نتوانسته بودند مقدار مناسبی محصولات برداشت کنند. به همین خاطر تمامی کشاورزان از یک پیر و سالخورده خواهش کردند تا نزد مالک برود و او را از خشکسالی آگاه سازد تا مالک مالیات آنان را کم کند.
پیر بنا به درخواست کشاورزان نزد مالک رفت و موضوع را با او در میان نهاد. مالک پرسید: امسال هر گندم چند تخم عمل کرده است؟ پیرمرد پاسخ داد: سی درصد از سال گذشته. مالک باز پرسید: پنبه چه وضعی دارد؟ جواب داد: بیست در صد سال گذشته محصول داده است. مالک گفت: برنج چگونه است؟ مرد سالخورده پاسخ داد: آن هم حدود بیست در صد پارسال است.
پیرمرد کمی صبر کرد و پس از اندکی تامل گفت: جناب
مالک، من به هیچ وجه قصد ندارم به شما زیان برسد و اینکه من خواهان ضرر شما
نمیباشم. اما اگر بخواهیم واقع بین باشیم، در این صد و پنجاه سالی که از
خداوند عمر گرفتهام تا به حال چنین خشکسالی شدیدی ندیدهام. قصد من از
آمدن به این جا تنها آگاه کردن شما از این قضیه بود و هدف دیگری نداشتم.
اگر هم اشتباهی کردم، از شما عذر میخواهم.مالک
بسیار ناراحت و عصبانی شد و به همین دلیل نعره زد که ای پیرمرد، مجموع
محصولات روی هم هفتاد درصد رسیده و تو با گستاخی تمام آمدهای و از من
تخفیف میخواهی؟
مالک پاسخ داد: عجیب است!
نه تنها گستاخانه به این جا آمده ای و اطلاعات نادرست در رابطه با
کشاورزان میدهی بلکه دروغ نیز میگویی. تو چطور صد و پنجاه سال عمر
کردهای؟ چرا فکر میکنی من باید حرف های تو را باور کنم در حالی که همه
میدانند که سن تو حتی به هشتاد سال هم نرسیده است.
پیرمرد شروع به شمارش و حساب با انگشتان دست خود کرد و وقتی کارش به پایان
رسید گفت: جناب مالک من دروغ نمیگویم امسال من هشتاد ساله شده ام پسر اولم
چهل ساله است و پسر دوم من سی ساله است، آیا جمعا یکصد و پنجاه سال نمی
شود؟
مالک پرسید: این دیگر چه روشی برای محاسبه سن است؟
پیرمرد پاسخ داد: من این روش از جمع کردن را از شما آموختهام زیرا هیچ کس
در صد محصولات مختلف را با هم جمع نمی کند و شما آنها را جمع کردید و حاصل
جمع را در صد همه محصولات به حساب آوردید.
این داستان اصولا زمانی به کار میرود که فردی فقط به منافع خود توجه میکند و برای این که تمام سود را خودش ببرد، منطقی رفتار نمیکند.