کتابخانه عمومی خاتم الانبیا سنندج

سنندج - کانی کوزله - میدان کاوه - انتهای خ.شهید جدید الاسلام تلفن: 08733516826

کتابخانه عمومی خاتم الانبیا سنندج

سنندج - کانی کوزله - میدان کاوه - انتهای خ.شهید جدید الاسلام تلفن: 08733516826

کتابخانه عمومی خاتم الانبیا سنندج

مور با همّت

موری را دیدند به زورمندی کمر بسته, و ملخی را ده برابر خود برداشته. به تعجب گفتند:"این مور را ببینید که با این ناتوانی باری به این گرانی چون مى کشد؟" مور چون این سخن بشنید بخندید و گفت:"مردان, بار را با نیروی همّت و بازوی حمیت کشند, نه به قوّت تن و ضخامت بدن"،

   

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۸ ، ۱۸:۲۱
کتابخانه خاتم الانبیاء سنندج


شنبه ، 8 سنبله 1393 ، 11:29

نگاهی تاریخی به حب بزرگان اهل سنت نسبت به اهل بیت‌(ع)

شفقنا افغانستان-در اندیشه ائمه مذاهب چهارگانه اهل تسنن، ارادت به اهل بیت پیامبر(ص) بر کسی پوشیده نیست، اما چگونه است که جریان‌هایی ظهور کرده‌ا‌ند که هرگونه زیارت مراقد را تحریم، تخریب مراقد ائمه(ع) را جایز و ریختن خون شیعیان را واجب می‌دانند؟

به نقل از ایکنا، در تاریخ تفکر و فقه اسلامی که معمولاً جُلّ آن به دست اهل تسنن نگاشته شده، استدلال‌های مختلفی درباره این موضوع وجود دارد که آیا محبت به اهل بیت(ع) و توسل به ایشان مطابق تعالیم قرآن کریم و سنت نبوی است یا خیر؟ آیا این اقدام شرک و طلب از غیر خدا محسوب می‌شود یا خیر؟ آیا زیارت قبور ائمه(ع) و صحابه پیامبر(ص) شرک است یا نوعی ابراز ارادت و محبت نسبت به ایشان؟

البته این موضوع در گذشته دور تنها در میان علمای بزرگ و در محافل علمی مطرح نبوده است. در سده اخیر به دلیل ظهور برخی تفکرات تندروانه در اندیشه اسلامی و به طور مشخص همزمان شدن گسترش تفکر وهابی با پیشرفت رسانه این گونه مباحث از حوزه تخصص علما خارج شده و به حوزه عمومی راه یافته‌اند.

این موجز درصدد پرداختن به نظریات و اثبات یا رد صحت و سقم این مسائل نیست. آنچه در این تحلیل به آن اشاره خواهیم کرد، پاسخ به این سؤالات است که نظر بزرگان اهل تسنن درباره اهل بیت(ع) چیست؟ جایگاه اهل بیت(ع) در مذاهب سنی چگونه است؟ آیا در عقاید ائمه اهل تسنن، توسل و ابراز محبت به اهل بیت(ع) جایز است، یا آن را عملی نکوهیده قلمداد کرده‌اند؟ نظر آنان در این باره چیست؟

در این حوزه گفته‌ها بسیار است، از آن جمله تحلیل‌هایی که منجر به تکفیر شیعه می‌شود و برخی رسانه‌ها درصدد ترویج آنها هستند و همچنین ادعاهای غلوآمیز درباره اهل بیت(ع) که مورد اعتراض بسیاری از علمای شیعه و سنی قرار می‌گیرد و اما آنچه تلاش می‌کنیم تا به آن بپردازیم در واقع نه این اندیشه‌های رایج در حوزه عمومی، بلکه تفکرات اصیل ائمه اهل تسنن و شخصیت‌های مطرح صدر اسلام است. یعنی اینکه به منبع و چشمه اصلی رجوع شود و نظر مذاهب اسلامی را از مؤسسین پرسید.

آنچه باعث شد تا در این یادداشت به این موضوع پرداخته شود اظهارات اخیر علی جمعه، مفتی سابق مصر است که در میان تلاش برخی رسانه‌ها برای تعمیق شکاف و دشمنی بین مذاهب اسلامی، در موضع‌گیری جدیدی از عقاید اصیل اهل تسنن و دیدگاه آنان نسبت به اهل بیت(ع) پرده برداشت.

عقایدی که بزرگانی همچون شیخ شلتوت، شیخ اسبق الأزهر شبیه آنها را اعلام کرده بود و در یک موضع‌گیری تاریخی مذهب تشیع را به رسمیت شناخت و جواز تدین به آن از سوی مسلمانان را صادر کرد.

علی جمعه، دوم شهریورماه، با مشارکت در برنامه «والله أعلم» شبکه ماهواره‌ای «سی بی سی» مصر گفت: مسح (زیارت) ضریح صحابه و اولیای صالح الهی شرک به خدا محسوب نمی‌شود.

وی با حمله به کسانی که مسح قبور را حرام می‌دانند، افزود: زیارت قبور اولیای الهی نشانه عشق و ارادت است و ارتباطی با شرک ندارد.

علی جمعه تصریح کرد: جمله «مدد یا حسین» نیز شرک به خدا نیست و گوینده آن یکتاپرست است و می‌خواهد با این جمله دعا کند، بنابراین شرک نیست.

مفتی سابق مصر تأکید کرد: اولیا و صالحان دعای کسانی را که به آنان متوسل می‌شوند، می‌شنوند.

البته فضایل اهل بیت پیامبر(ص) علاوه بر اینکه در کتب دست اول اهل سنت مانند «صحاح سته» و «مسند احمد بن حنبل» از کتب حدیثی معتبر اهل سنت نقل شده است، برخى از بزرگان اهل سنت را بر آن داشته که کتبى خاص در زمینه اهل بیت(ع) و اخبار آن‌ها بنویسند. حتى برخى از بزرگان متاخر سنى مستقیما به سراغ شرح حال امامان اثنى عشر(ع) رفته و به بیان فضائل و مناقب و خصائص آنان پرداخته‌اند. افرادى چون کمال الدین محمد بن طلحه شافعى (متوفاى 652 ه.ق) در کتاب «السؤول فى مناقب آل الرسول»، ابن صباغ مالکى (متوفاى 855 ه.ق) در کتاب «الفصول المهمة فى معرفة أحوال الأئمة»، شمس الدین محمد بن طولون (متوفاى 953 ه.ق) در «الشذرات الذهبیة فى تراجم الأئمة الإثنى عشریة عند الإمامیة» همچنین حمدالله مستوفی (متوفاى نیمه اول قرن 8) در «تاریخ گزیده» و محیى لارى (متوفاى نیمه نخست قرن دهم) در اثر منظومش «فتوح الحرمین» هم از خلفاى چهارگانه و هم از امامان 12 گانه (ع) یاد کرده‌اند.

اهل بیت (ع) نزد امام شافعی

اگر دیوان شعر امام شافعی(از پیشوایان اهل سنت در قرن دوم هجری) را بخوانیم به شعری در مدح اهل بیت(ع) می‌رسیم که شاید شبیه به آن را در آن دوره شیعه سروده نشده‌ باشد.

محمد بن ادریس شافعی، معروف به امام شافعی یکی از پیشوایان اهل سنت، که در قرن دوم هجری می‌زیسته است. اهل بیت(ع) در اشعار امام شافعی جایگاه ویژه‌ای داشته که چشم هر خواننده‌ای را به خود جلب می‌کند. او در اشعاری که در درباره‌ اهل بیت(ع) سروده، پس از ستایش خاندان پیامبر(ص) و ابراز محبت نسبت به آنان، محبت به آنان را فرض (واجب) از طرف خداوند و قرآن می‌داند و همه را به احترام گذاشتن، قدر دانستن و ارج نهادن به اهل بیت(ع) دعوت می‌کند تا آن جایی که نفرستادن درود و صلوات در نماز بر آل و خاندان پیامبر (ص) را موجب بطلان نماز شخص می‌داند. شعر امام شافعی چنین است:

یَا آلَ بَیتِ رَسولِ الله حُبُّکُمُ                   فَرضٌ مِنَ الله فی القُرآنِ أنزَلَهُ

کَفاکُم مِن عظیمِ القَدرِ أنّکُم                 مَن لَم یُصلِّ عَلَیکُم لَا صَلَاةَ لَهُ

(ای خاندان نبوّت، محبّت شما فرضی است که از جانب خداوند در قرآن آمده است. همین در عظمت شأن شما کافی است که کسی که در در نماز بر شما درود نفرستد، نمازش درست نیست)

امام شافعی در مورد محبت به امام علی (ع) می گوید:

قَالُوا: تَرَفَّضتَ  قُلتُ: کَلَّا             مَا الَّرفضُ دینی وَ لا إعتِقادی

لکِن تَوَلَّیتُ غَیرَ شَکٍّ                        خَیرَ إمَامٍ وَ خَیرَ هَادی

إن کَانَ حُبُّ الوَلِیِّ رَفضاً                      فإنَّنی أرفَضُ العِبادَ

(گویند: تو رافضی و مرتد شدی، گویم: هرگز رفض و ارتداد آیین من نیست، اما بی شک من بهترین امام و بهترین راهنما را دوست دارم. اگر محبت علی (ع) دلیل بر رافضی بودن و بی دینی است، دنیا بدانند که من بی‌دین‌ترین مردم هستم)

مدح شاعر خلیفه اموی در حق امام علی بن حسین(ع)

شاعر خلیفه اموی، هشام بن عبدالملک، سروده‌ای در مدح امام علی بن الحسین (ع) دارد که بسیاری از ادیبان معاصر اهل تسنن آن را از زیباترین اشعار تاریخ شعر عربی دانسته‌اند.

بدون شک خلیفه اموی، شاعر و خادمان وی اعتقادات شیعی نداشته‌اند واگر درصدد بررسی گرایشات مذهبی آنها باشیم قطعاً به عقیده سنی نزدیک‌ترند تا شیعی. «الفرزدق» شاعر هشام بن عبدالملک بود که در حضور خلیفه اموی نتوانست ارادت و علاقه خویش به امام علی بن الحسین(ع) را آشکار نسازد، بنابراین قصیده شعری مشهوری را در مدح ایشان سرود.

هنگام موسم حج هشام بن عبدالملک برادر ولید بن عبدالملک قصد حج نمود و با جماعتی وارد مسجد الحرام شد هشام قصد کرد اما بدلیل شلوغی نتوانست طواف کند پس به ناچار به کناری رفت تا شاید از انبوه جمعیت کاسته شود، همین‌ گونه که نظاره‌گر طواف مردم بود در این زمان امام سجاد (ع) نیز وارد شدند، همین که ایشان تشریف آوردند انبوه جمعیت شکافته شد و مردم راه را برای امام سجاد (ع) باز نمودند.

در این شرایط یکی از همراهان هشام از او پرسید، او کیست؟ که مردم چنین به او احترام می‌گذارند، هشام وانمود کرد که ایشان را نمی‌شناسد و گفت: او را نمی شناسم در این هنگام فرزدق که حضور داشت ندا داد: أنا أعرفه (من او را می شناسم) و فی البداهه قصیده‌ای سرود در مدح آن حضرت که این قصیده بسیار زیبا او را جاودان نمود. این قصیده حدود سی بیت دارد که ابیاتی از آن را در زیر آورده‌یم:

هذا الذی تعرف البطحاء وطأته

والبیت یعرفه والحل والحرم

(اوست که سرزمین وحی و نبوت گا‌م‌هایش را می‌شناسد و خانه خدا نیز اورا می‌شناسد)

هذا ابن خیر عباد الله کلهم

هذا التقی النقی الطاهر العلم

(او فرزند بهترین بندگان خداست، او پرودگار، منزه پاکیزه و راهنمای هدایت است)

هذا ابن فاطمه ان کنت جاهله

بجده أنبیاء الله قد ختموا

(اگر او را نمی شناسی او پسر فاطمه است و در پرتو وجود (جد) او دفتر انبیای الهی مهر ختم خورده است)

ولیس قولک من هذا بضائره

العرب تعرف من أنکرت والعجم

(این که به ادعای ناشناسی می‌پرسی او کیست چیزی از او کم نمی‌کند چرا که عرب و عجم او را می‌شناسند)

اهل بیت (ع) نزد ابوحنیفه النعمان

ابوحنیفه نعمان بن ثابت بن مرزبان زوطی در سال 80 هجری قمری در کوفه و در خانواده ای اصالتاً کابلی به دنیا آمد.

بسیاری از روایات حنفی نیز حکایت از روابط دوستانه ابوحنیفه با امام صادق(ع) دارد. در «جامع المسانید» ابوحنیفه چنین آمده است: روزی ابوحنیفه در مراسم حج نزد امام صادق(ع) آمد و امام با او معانقه نمود و از احوال او و خانواده‌اش را پرسید. فردی سؤال کرد: آیا این مرد را می‌شناسی؟ امام فرمود: من از احوال او و خانواده‌اش می‌پرسم و تو می‌پرسی آیا او را می شناسی؟ این ابوحنیفه فقیه‌ترین مردم شهر خود است. بر اساس روایت دیگری، فردی نزد ابوحنیفه آمد و گفت: نذر کرده‌ام مقداری پول به امام عادل بدهم، پیشنهاد می‌کنی به چه کسی بپردازم؟ ابوحنیفه گفت: اگر می‌خواهی امام عادل را بشناسی و مالت را به او بدهی، پس او را به جعفر بن محمد(ع) بده.

احادیث اهل سنت درباره امام رضا (ع)

شیخ یاسین بن ابراهیم سنهوتی شافعی می‌گوید: «امام علی بن موسی الرضا (رضی الله عنه) از بزرگان و از بهترین سلاله است و خداوند با خلق چنین فردی قدرت خود را به نمایش گذاشت. هیچ فردی علی بن موسی را نمی‌تواند درک کند. وی والامقام و در فضایل شهره است و کرامات بسیاری دارد».

همچنین ابوالفوز محمد بن امین بغدادی سُوِیدی می‌گوید: «ایشان در مدینه منوره به دنیا آمد و کرامات ایشان بسیار و مناقبش مشهور است؛ به گونه‌ای که قلم از وصف تمامی آن عاجز است».

ونیز عباس بن علی بن نور الدین مکّی درباره امام رضا(ع) و کرامات ایشان می‌گوید: «فضایل علی بن موسی هیچ حد و حصری ندارد».

در پایان باید پرسید، چگونه است که با وجود این همه علاقه‌مندی بزرگان اهل تسنن به اهل بیت(ع) امروزه نهضت‌هایی پیدا شده‌اند که هرگونه زیارت مراقد را تحریم، تخریب مراقد ائمه (ع) را جایز و ریختن خون شیعیان را واجب می‌دانند.

و آن روی سکه نیز اگر نیک بنگریم باید این سؤال را مطرح کنیم که چرا عامه شیعه همیشه تفاوت خود با اهل تسنن را در محبت به اهل بیت (ع) می‌دانند به گونه‌ای که برخی پیشینیان ما همیشه فکر می‌کنند که اهل تسنن دشمن اهل بیت(ع) هستند. این شکاف تاریخی در میان مذاهب اسلامی آیا پدیده‌ای حادث و نو وقوع است یا این‌که ریشه در واقعیت دیگری دارد؟

آنچه در این یادداشت عرضه شد به‌خوبی نشان می‌دهد که ارادت و علاقه به اهل بیت (ع) بخشی از اندیشه اسلامی بوده است و ویژه شیعه نبوده است. عقایدی در عصر حاضر پدیدار گشته که در آن‌ها با اهل بیت (ع) به دشمنی پرداخته می‌شود اما این عقاید چه نسبتی با اندیشه ائمه اهل تسنن و اندیشه بزرگان شیعه دارد؟ این گونه عقاید را باید افکاری به دور از اصل و ریشه اسلامی دانست که در نزد هیچ یک از بزرگان جایگاهی ندارد.

انتهای پیام

www.afghanistan.shafaqna.com


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۸ ، ۱۸:۱۸
کتابخانه خاتم الانبیاء سنندج
پارک مشاهیر کُرد در سنندج به بهره برداری رسید

سنندج - ایرنا - پارک مشاهیر همزمان با برگزاری کنگره مشاهیر کُرد در زمینی به مساحت سه هزار و ٥۰۰ مترمربع احداث شده و روز چهارشنبه با حضور مسئولان اجرایی و فرهنگی و برخی مهمانان این کنگره مورد بهره برداری قرار گرفت.

پارک مشاهیر کرد روز چهارشنبه با حضور بهمن مرادنیا استاندار کردستان، هه وال ابوبکر استاندار سلیمانیه عراق، برخی نمایندگان مردم کردستان در مجلس شورای اسلامی، استاد شهیر موسیقی کُردی «مظهر خالقی»، دکتر قطب الدین صادقی و جمعی از مسئولان دستگاه‌های اجرایی و هنرمندان و چهره‌های سرشناس فرهنگی و هنری کُرد افتتاح شد.

شهردار سنندج در حاشیه بهره برداری از این پارک اظهار داشت: یکی از مهم‌ترین رویدادهای فرهنگی و اجتماعی سال جاری استان کردستان برگزاری مراسم کنگره تجلیل از مشاهیر کُرد است.

حشمت اله صیدی گفت: با توجه به اینکه شهرداری متولی اصلی بحث تبلیغات و فضاسازی محیطی در مناسبت‌ها و رویدادهای مختلف فرهنگی، اجتماعی و هنری است در برگزاری این کنگره از تمام ظرفیت‌های خود برای بهبود فضاهای شهری و مناسب سازی سطح شهر استفاده کردیم.

وی افزود: یکی از اقداماتی که در دستور کار سازمان سیما، منظر و فضای سبز شهری شهرداری قرار گرفت احداث پارکی با عنوان مشاهیر کُرد بود که با برنامه ریزی های صورت گرفته این پارک در منطقه آبیدر به عنوان بهترین تفرجگاه مردم شهر سنندج احداث شد.

صیدی با بیان اینکه این پارک در زمینی به مساحت سه هزار و ٥۰۰ مترمربع شامل ٥۰۰ متر سنگفرش و سه هزار مترمربع فضای سبز احداث شده است، یادآور شد: نصب سردیس‌های مشاهیر کُرد از دیگر اقداماتی است که در این نصب و جانمایی شد.

شهردار سنندج تاکید کرد: در حال حاضر ۱۰ سردیس مشاهیر کُرد ساخته شده توسط هنرمند برجسته استان کردستان استاد هادی ضیا الدینی در این پارک نصب شده است البته این پارک قابلیت نصب ٥۰ سردیس دیگر هنرمندان و مفاخر کردستان را دارد که در صورت آماده بودن سردیس‌ها نسبت به نصب آن اقدام می‌شود.

وی گفت: روشنایی لازم در طراحی پایه این سردیس‌ها تعبیه شده و علاوه بر نام مشاهیر، مختصری از زندگینامه آنها نیز به سه زبان کُردی، فارسی و انگلیسی بر بدنه پایه سردیس‌ها درج شده است.

سردیس مشاهیر برجسته کُرد میرزا رضا کلهر، برات علی نورایی، عبدالحمید ملک الکلامی، ابراهیم یونسی، شیخ رضا طالبانی، ماموستا محوی، مظفرپرتوماه، ماموستا گوران، ماموستا نالی و امان الله خان اردلان در این پارک نصب شده است.

پارک مشاهیر کرد، در پارک جنگلی آبیدر جنب مسجد نور احداث شده است.

۹۹۳۷/‌۹۱۰۲

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۸ ، ۱۸:۱۵
کتابخانه خاتم الانبیاء سنندج

 

به بهانه دیدار مدیر مرکز مطالعات ادیان در دانشگاه رور بوخوم از مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

 

روز دوشنبه 20 خرداد 1398 پروفسور ولهارد کرش، مدیر مرکز مطالعات ادیان دانشگاه رور بوخوم، و هیأت همراه از مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی بازدید و با جناب آقای کاظم موسوی بجنوردی  ریاست و جمعی از استادان مرکز دیدار کردند. اینجانب هم یکی از حاضران در این  جلسه بودم و در خلال گفتگوها چند نکته به ذهنم رسید که دوست دارم آنها را با اهل قلم و علم و مدیریت فرهنگی کشور در میان بگذارم؛ باشد که مفید افتند.

 

1-بوخوم یکی از شهرهای کوچک منطقۀ رور در ایالت نوردراین-وستفالن در غرب آلمان با جمعیتی کمتر از چهارصد هزار نفر است. در این شهر کوچک دانشگاه رور با دهها دانشکده و رشته علمی به ویژه حوزۀ علوم انسانی  قرار دارد. مرکز مطالعات ادیان هم یکی از چند نهاد پژوهشی مهم دانشگاه است که هدف از تأسیس آن تحقیق درباره ادیان و مذاهب مهم جهان و به ویژه خاورمیانه و آسیای غربی و گفتگوی درون دینی و برون دینی  است. رئیس این مرکز می گفت که چون بخشی از اهداف مرکز در چارچوب رشته های الهیات و دیگر رشته های علمی دانشگاه نمی گنجید، چنین مرکز مستقلی تأسیس شد تا با فراغ بال به مباحث پژوهشی تعریف شده بپردازد. بخشی از بودجه مرکز توسط دولت تأمین می شود؛ اما بخش دیگر و به ویژه بودجه پروژه های تحقیقاتی را بخش خصوصی، کارخانجات و دیگرعلاقه مندان تأمین می کنند.

 

2-مدیر مرکز مطالعات ادیان به نوعی از اهداف و پروژه ها و برنامه های پیش روی مرکز متبوعش برای دین پژوهی در جهان و وجود بودجه مکفی برای اجرای آنها سخن می گفت که غبطه و گاهی اوقات حرص شنونده را در می آورد. او تنها، مدیر بخش پژوهشی کوچکی در یک دانشگاه کوچک در یک شهر کوچک از توابع ایالتی کوچک است که این گونه با دست باز درباره دین پژوهی در خارج از آلمان فعالیت می کند. یک جستجوی کوتاه در گوگل نشان می دهد که صدها  نهاد پژوهشی بزرگ تر از این مرکز در آلمان برای تحقیق و پژوهش در حوزه های مختلف علوم انسانی فعالیت دارند که هر کدام با بودجه های چند میلیون یورویی اداره می شوند. این پرسش را باید از مدیران فرهنگی و پژوهشی کشور داشت که چرا آلمانی ها و اصولاً دنیای مدرن این همه به پژوهش در حوزۀ علوم انسانی بها می دهند و در هیچ شرایطی از قدر و بودجه آن نمی کاهند؛ اما در کشور ما چنین نیست ؟

 

3- پروفسور کرش و همراهانش پس از گفتگو با ریاست مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی و استادان و بازدید از کتابخانه و بخشهای پژوهشی مرکز از وجود چنین  نهاد پژوهشی با کتابخانه ای عظیم و پروژه های بزرگ شگفت زده شده بودند. این ویژگی البته تنها مختص این هیأت نیست؛ مرکز هر هفته پذیرای شخصیتهای علمی و گروههای مختلف پژوهشی است که از جای جای جهان برای بازدید از آن وقت می گذارند و همه هم پس از بازدید با زبان تحسین و آفرین به گنجینه های  پژوهشی  خفته در آن واکنش نشان می دهند. گویا این مرکز به سبب  اسلامیکا(ترجمه دائرة المعارف بزرگ اسلامی به زبان انگلیسی) و دیگر کارهای آن  برای خارجی ها مهم تر است.

 

4-نکته چهارم که هدف از نگارش این یادداشت نیز همین است، فریادی از سر دلسوزی و درد است. هیچ کدام از ما در آن جلسه نگفتیم و نمی توانستیم بگوییم که  استادان و کارکنان مرکزی که مایه اعجاب شما و دیگر پژوهشگران و بزرگان علوم انسانی در خارج از ایران است هنوز حقوق مهرماه سال گذشته را دریافت نکرده اند و هم اکنون ده ماه از مرکز طلب دارند. ما به سبب حجب و حیای ذاتی اهل فرهنگ و حفظ عزت سرزمین و کشورمان نمی توانستیم بگوییم که پژوهشگران ما هنوز هزینۀ پژوهش و حق التألیف مقالات دو سال خود را دریافت نکرده اند. ما نمی توانستیم بگوییم که در کشور ما دولت بودجه کمکی چنین مرکز بزرگی را قطع کرده است و بخش خصوصی و سرمایه داران هم پول خود را در راه علم و پژوهش صرف نمی کنند و ترجیح می دهند در کارهای سطحی یا عامه پسند خرج نمایند. ما نمی توانستیم بگوییم که برخی از استادان و پژوهشگران ما در داخل کشور هنوز آدرس این مرکز علمی و پژوهشی را نمی دانند و بسیاری از مدیران فرهنگی و رئیس جمهور محترم ما هم (البته به استثنای ایام تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری در سال 1392) پا به این مرکز ننهاده اند.

 

5-به راستی چرا باید برای کشوری مانند آلمان تحقیق و پژوهش درباره ادیان ایرانی و سایر ادیان آسیای غربی آنقدر مهم باشد که مرکزی پژوهشی را با بودجه ای مکفی برای آن تأسیس کند و دست مدیران و پژوهشگرانش را برای مصرف آن باز بگذارد؛ اما در کشور ما مرکزی مانند دائرة المعارف با آن همه ظرفیت علمی و پژوهشی مهجور افتد؟ تحقیق و پژوهش درباره تاریخ و فرهنگ کشورهای دیگر پیشکش ؛ اما به راستی چرا نباید این مجال را داد که درباره بخشهای ندیده زیادی از تاریخ و فرهنگ سرزمینمان تحقیق شود و چه جایی بهتر از مرکز دائرة المعارف که هم ابزار و منابع تحقیق، هم پژوهشگران و استادان شناخته شده و هم شهرت و محبوبیت داخلی و جهانی دارد. افزون بر آن در مرکز دائرة المعارف ظرفیتهایی وجود دارد که اگر در هرجای دیگر دنیا بود دولت و بخش خصوصی و اهل علم و تحقیق چنان بهایی به آن می دادند که به عنوان نگین فرهنگی و توریسم فرهنگی آن کشور مطرح شود؛ تنها یک مورد آن وجود کتابخانه و ابزار و اقلام فرهنگی و کار بیش از 150 نفر از بزرگان فرهنگی کشور است که به این مرکز اهدا شده و به صورت گنجینه های پژوهشی مستقل نگهداری می شود. به راستی در کدام دانشگاه و مرکز فرهنگی کشور می توان همه یادگارهای فرهنگی بزرگانی مانند ایرج افشار، عبدالحسین زرین کوب، محمدجواد مشکور، صادق کیا، منوچهر ستوده، فریدون مشیری، فتح الله مجتبایی،  و دهها بزرگمرد دیگر را یکجا مشاهده کرد؟ به راستی بی توجهی به این مرکز به سبب چیست ؟

 

6-شاید برای خوانندگان این یادداشت جای تعجب باشد که چگونه استادان و پژوهشگران این مرکز با وجود نگرفتن ده ماه از حقوق و مزایای خود نجیبانه به کار ادامه می دهند. پاسخ این پرسش در عنوان این یادداشت نهفته است که البته  از ترانه ای از هربرت گرانمایر، خواننده سرشناس اهل بوخوم،  در توصیف زادگاهش با نام "بوخوم، جایی که هنوز دل مهم است"  وام گرفته شده است. مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی در یک کلام جایی است که هنوز دل در آن مهم است. در این مرکز هنوز کسانی حضور دارند که بیشتر از قدرت و سیاست و پول و پایه علمی و تعداد مقالات علمی پژوهشی و نام و نان و مانند آن ، دل برایشان مهم تر است. هرچند در سالهای گذشته بیشتر اهل دل این مرکز مانند مرحومان عبدالحسین زرین کوب، عباس زریاب خویی، ایرج افشار، شرف الدین خراسانی، احمد تفضلی و بسیاری دیگر از دنیا رفتند؛ اما هنوز عاشقانی مانده اند و مصمم اند با تحمل همه مشکلات کار کنند و اجازه ندهند چراغ پژوهش دراین مرکز خاموش شود که البته خاموش نخواهد شد. از دولتمردان و مدیران فرهنگی و دیگر دلسوزان این کشور درخواست دارم که قدر این مرکز و این افراد را بدانند.

 

7- بدون تردید مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی متعلق به ایران و پژوهشگران ایرانی و تاریخ و فرهنگ این سرزمین است. با علم و اطلاع و شناخت  کامل می گویم که از نظر کتابخانه ، کیفیت منابع تحقیق، ابزار و فضای تحقیق و بسیاری دیگر از ملزومات تحقیق هیچ دانشگاه  و مرکز پژوهشی در این کشور به پای مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی نمی رسد. بی تردید چنین مرکزی با این ویژگیها اگر در جایی مثل آلمان بود، بنیانگذار و مدیران و استادان و پژوهشگران و کارکنانش به سبب فراهم کردن چنین سرمایه فرهنگی ارزشمندی برای امروز و فردای مملکت بر صدر می نشستند و قدر می دیدند. این، آن نکته ای است که امروز در خلال دیدار و گفتگو با پروفسور کرش و همراهانش از کلام و نگاه آنان دریافت کردم و البته پیشتر هم  پس از دیدار با دهها شخصیت فرهنگی و علمی خارج از کشور که به این مرکز آمده اند، دیده و شنیده ام. فاعتبروا یا أَولی الألباب

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۸ ، ۱۳:۴۳
کتابخانه خاتم الانبیاء سنندج

زندگانی و شخصیت امام فخر رازی رحمه الله

شیخ الاسلام هرات

نوشته: آصف رخشانی

از آنجائیکه دین مبین اسلام آخرین وکاملترین ادیان است وپیامبر اسلام به عنوان ختم الرسل مبعوث شده وبعد از ایشان دیگر پیامبری نخواهد آمد، لذا خداوند متعال در هر زمان مجدان و شخصیت ی والایی در میان مردم می آفریند  تا راه و رسم زندگی اسلامی را به مردم ابلاغ نموده و پاسداران حقیقی دین اسلام باشند.
از لابلای اورا ق تاریخ ظهور وحیات شخصیتی بارز متجلی است که فخره زمان، امام المتکلمین، فخرالدین رازی نام دارد.
وی ابوعبدالله محمد بن عمر بن الحسین رازی الهروی ملقب به فخر الدین رازی ومعروف به شیخ الاسلام هرات می باشد.
امام رازی در سال 544 هـ ق چشم به جهان گشود و دروس ابتدایی را نزد پدر بزرگوار خود شیخ ضیاء الدین فرا گرفت. پس از وفات والد گرامی به شهر ری سفر نموده ونزد کمال سمعانی رفت و او را به عنوان مرشد واستاد برگزید. پس از مدتی جهت تکمیل دروس، به مراغه سفر نمود وعلم کلام و حکمت را نزد استاد محمد جیلی آموخت
هنگامی که از فراگیری علم در تمام زمینه های علوم عقلیه و نقلیه فارغ گشت ومهارت کافی را حاصل کرد به خوارزم رفت ومدتی در آنجا رحل اقامت گزید و به علت بحث ومباحثه های کلامی واعتقادی از خوارزم به ماوراء النهر ونهایتاً به هرات رفت. امام رازی در هرات مورد اکرام و احترام سلاطین غوری قرار گرفت وسلطان غیاث الدین محمد بن سام غوری (متوفی599) مسجد جامع بزرگ ومدرسه جامع هرات را برای مجالس پند و درس امام بنا نهاد.
در طول مدت اقامت ایشان در خراسان علمای بسیاری از اقصی نقاط ممالک اسلامی جهت فراگیری علوم نزد ایشان می آمدند و از محضر ایشان کسب فیض می کردند. در مجلس ایشان از هر طیف وگروه و از هر مذهب حضور می یافتند ورفع اشکال می کردند، حتی بسیاری از طرفداران فرقه باطله کرّامیه بوسیله ایشان هدایت شده و به مذهب اهل سنت و جماعت گرویدند.
امام رازی هروی بنابر تبحر علمی خود، تصانیف بسیاری دارند، خصوصاً در زمینه تفسیر خداوند به ایشان استعداد فوق العاده ای عنایت نموده بود و «تفسیر الکبیر» ایشان دارای ارزش والایی نزد اهل علم می باشد، از جمله تصانیف دیگر ایشان به موارد ذیل می توان اشاره نمود:
1ـ البیان والبرهان فی رد اهل الذیغ والطغیان.
2ـ نهایت العقول.
3ـ المطالب العالیه.
4ـ المحصول.
5ـ المعالم.
6ـ الملخص.
7ـ شرح عیون الحکمه.
8ـ شرح مفصل زمخشری.
9ـ شرح الوجیز امام غزالی.
10ـ المحصل.
امام رازی سوای تبحر علمی، واعظی قوی نیز بود ودر زمینه شعر هم تبحر خاصی داشت، اشعار ذیل بخشی از قصیده های ایشان است.

نهایة اقدام العقول عقال                واکثر سعی العالمین ضلال
وارواحنا فی وحشة من صبومنا            وحاصل دنیانا اذی ووبالٌ
ولم نستفد من بخثنا طول عمرنا      سوی ان جمعنا فیه قیل وقال

   سند علمی امام رازی بعد از 10 استاد به امام شافعی رحمه الله می رسد. بطوریکه ایشن علوم را از پدر خود و او از ابا محمد الحسین و ایشان از قاضی حسین مروزی و او از فقال مروزی وایشان از ابو زید مروزی و ابوزید از ابو اسحق مروزی و وی از ابو العباس شریح و ایشان از ابوالقاسم انماطی و او از ابراهیم مزنی و ابراهیم مزنی شاگرد امام شافعی رحمه الله بود.
سرانجام این خورشید علم وعمل روز دوشنبه یکم شوال المکرم سال 606 روز عید فطر در شهر عارفان – هرات – درگذشت و در جوار کوه مصاقب در روستای مرادخان دفن گردید.
وی هنگام مرگ این رباعی را زمزمه می کرد:
هرگز دل من زعلم محروم نشد                 کم ماند ز اسرار که مفهوم نشد
هفتاد و دو علم درس خواندم شب وروز         معلومم شد که هیچ معلوم نشد

منابع:
تاریخ اسلام/ ج21 ص204.
طبقات شافعیه/ ج2 ص84.
سیر اعلام النبلاء/ ج21ص500.
وفیات الاعیان/ج4 ص249.
المفسر والمفسرون/ج1 ص290.
شذرات الذهب/ ج5 ص21                                                                                                                                                                       این مطلب از سایت رسمی پایگاه اطلاع رسانی حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان گرفته شده است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۸ ، ۱۶:۴۲
کتابخانه خاتم الانبیاء سنندج

کلیت ماجرای شهادت متوسلیان و سرنوشت سه دیپلمات دیگر

داودآبادی در بخش‌های پایانی کتاب و زمانی که می‌خواهد باب سخن را ببندد، نوشته است: «کل ماجرا این است: در وهله اول، بین فالانژها و ایرانی‌ها درگیری می‌شود و یکی از آنها به دست فالانژها به شهادت می‌رسد. اینکه بعداً پیکر او یا نه، خون او را در ماشین ریخته و آن را به طرابلس مقابل شاخه لبنان حزب بعث عراق منتقل کردند، بماند.» این یکی از اشکالات این کتاب است. چون بناست حرف آخر نویسده در این زمینه باشد. اما هنگام رسیدن به این جملات، خواننده پیگیر و علاقه‌مند، افسوس خواهد خورد که چرا نویسنده حرفش را ادامه نداده (پس تکلیف حزب بعث عراق در لبنان چی می‌شود؟) و با یک پرش یا اصطلاحاً جامپ‌کات، دوباره کلام را این‌چنین از سر گرفته است: «اصل قضیه این است که همانجا، سه نفر دیگر را با ماشین به مقر اطلاعات فالانژها در منطقه کرتینا در شرق بیروت منتقل کردند. از آن به بعد، اخبار و گزارش‌های ضد و نقیضی از آن چهار نفر منتشر شده است. مسئله مهم این است که مسئولین پرونده از روز اول تا امروز، اصلاً دنبال آن یک نفر نبوده و نیستند که سرنوشت او برایشان مشخص شده است. آنها فقط به دنبال موسوی و دو نفر دیگر هستند. برای همین همواره پرونده دست خانواده موسوی بوده و هست. برای همین تمام گزارش‌هایی که مثلاً از داخل اسرائیل منتشر می‌شود، شواهدی بر حضور موسوی است! حدود ۱۰ سال پیش، اسرائیل در یک تبادل بزرگ و مهم با حزب‌الله که با واسطه‌گری سازمان اطلاعات آلمان صورت گرفت، اطلاعات عجیبی داد که از طریق حزب‌الله به ایران داده شد. در آن گزارش ۷۰ صفحه‌ای، به‌صورت لحظه‌نگاری، سرنوشت نفر اول و ۳ نفر دیگر کاملاً مشخص شده است.»

آن یک‌نفری که در گزارش‌ها از آن «سه‌نفر دیگر» جدا می‌شود، متوسلیان است (درگیری می‌شود و یکی از آنها به دست فالانژها به شهادت می‌رسد.) و دوباره، «آن یک نفر» که مسئولین دنبال پرونده‌اش نبوده و نیستند هم متوسلیان است. جالب است که در جلسه محرمانه‌ای که با واسطه‌گری سازمان اطلاعات آلمان برگزار شده در گزارش ۷۰ صفحه‌ای، سرنوشت نفر اول (متوسلیان) و ۳ نفر دیگر کاملاً مشخص شده اما هنوز از طرف مسئولان کشور به مردم اطلاع‌رسانی نشده است.

روایت قاتل متوسلیان از چگونگی اتفاق

روایت‌هایی که داودآبادی در کتاب آورده، همگی موید شهادت متوسلیان هستند با این تبصره که در آن‌ها به جای اسم این شخصیت از لفظ «آن یک نفر» یا «یک نفر از آن‌ها» استفاده شده است. یکی از روایت‌های مهم کتاب، مربوط به روبرت مارون حاتم (معروف به کبرا) محافظ شخصی ایلی حبیقه فرمانده پست بازرسی حاجز برباره است. طبق نوشته‌های مندرج در کتاب، این فرد قاتل حاج احمد متوسلیان است که چند سال پس از این اتفاق در بیروت صاحب یک تعمیرگاه بوده اما زمانی‌که داودآبادی متوجه این واقعیت می‌شود و قصد پیداکردنش را داشته متوجه می‌شود به کانادا فرار کرده است.

داودآبادی در مطلبی که سال ۹۶ با قلم ژورنالیستی خوبی هم نوشته شده، و با عنوان «من حاج احمد را کشتم!» (این مطلب پیش‌تر در قالب گفتگو در مطبوعات و سایت‌ها منتشر شده) در کتاب آمده، به این مساله اشاره می‌کند که سال ۷۸ نزد یکی از «مقامات بالای کشوری» می‌رود و درباره شخصیت کبرا پرس‌وجو می‌کند. مقام بالای کشوری لبخند زده و می‌گوید که با کبرا صحبت کرده است. احتمالاً صحبت با این فرد در حالت بازجویی بوده اما در کتاب به این مساله اشاره‌ای نمی‌شود. با این حال روایتی که خود کبرا از کشته‌شدن یکی از ایرانی‌ها (یعنی متوسلیان) ارائه کرده، چنین است: «یکی از آن چهار نفر که فکر کنم پیراهن سفید تنش بود و بینی‌اش شکسته بود، با عصبانیت از ماشین پیاده شد و آمد طرف من. ناگهان احساس خطر کردم. تا نزدیکم شد، کلت کبرای خودم را از کمر کشیدم و گلوله‌ای در صورتش خالی کردم…» این اتفاق مربوط به لحظاتی است که ابتدا یکی از ایرانی‌ها (ظاهراً سید محسن موسوی) از ماشین پیاده شده و به معطل کردنشان توسط فالانژها اعتراض می‌کند. کبرا در این‌باره می‌گوید که ما به او خندیدیم و گفتیم باید منتظر بمانید. بعد از این اتفاقات است که فرد پیراهن سفید (یعنی متوسلیان) با عصبانیت پیاده می‌شود و به سمت کبرا می‌رود.

در مجموع، در فرازهایی از کتاب «سی‌وهفت سال» طوری صحبت می‌شود که گویی متوسلیان شهید شده و در برخی فرازهای دیگر هم با چنین جملاتی درباره سرنوشت او تشکیک می‌شود: «حاج احمد متوسلیان چه شهید شده باشد چه زنده، در قلب مسلمانان و انقلابیون و آزادگان جاودانه است.» ظاهراً به نظر می‌رسد داودآبادی حرف اصلی و جان کلام را در قالب جملاتی مستند مستتر کرده که باید آن‌ها را از دل دلنوشته‌ها و گلایه‌ها استخراج کرد.

مولف کتاب «سی‌وهفت سال» چندبار به لبنان و سوریه سفر کرده تا از سرنوشت چهار دیپلمات ایرانی خبری موثق به دست آورد. یکی از این سفرها که حدود ۲۰ سال پیش انجام شده به گفتگویی چندساعته با حجت الاسلام محمدحسن اختری در سوریه و مصاحبه‌ای با سید حسن نصرالله در لبنان منجر شده است. او درباره این گفتگوها نوشته: «حرف‌های عجیبی زده شد. غالب آن‌ها مبنی بر شهادتشان بود. آن روزها هیچ تریبون و نشریه‌ای برای انتشار مصاحبه‌ها نداشتم.» زمستان سال ۷۷ هم یکی از سفرهای پژوهشی به لبنان و سوریه انجام شده که در آن داودآبادی به سفارت ایران در سوریه سر می‌زند چون پیش از انقلاب، یکی از مراکز مهمی بوده که ساواک از آن‌جا فعالیت افراد انقلابی را رصد می‌کرده است. اما هنگامی که داودآبادی قصد مشاهده و بررسی اسناد مربوط به آن دوره یعنی اسناد ساواک را داشته متوجه می‌شود که به‌دلیل کم‌بود جا و هزینه‌بر بودن نگهداری آن‌ها، اسناد سوزانده شده‌اند. «مسئول اسناد در برابر دستور سفیر گفت: ببخشید حاج‌آقا، اون اسناد قدیمی رو که یکی دو ماه پیش همه رو سوزوندیم و از بین بردیم!» او همچنین در بخشی از نوشته‌ها و خاطراتش از «تجارت اطلاعات در لبنان» می‌گوید و این‌که بزرگ‌ترین چیزی که در این کشور خرید و فروش می‌شود، اطلاعات است. «مهم‌ترین اطلاعات در لبنان، بیشتر از یک ساعت دوام نمی‌آورد! می‌فروشند، چون آنجا بزرگ‌ترین پایگاه جاسوسی دنیا است. لبنانی‌ها هم اطلاعات را تکه‌تکه می‌کنند و یک‌جا نمی‌فروشند. مثل ما نیستند که به راحتی هر اطلاعاتی را بدهند.» در ضمن اسرائیلی‌ها هم برای خرید هر اطلاعات جزئی در لبنان ۲۰۰ دلار پول نقد پرداخت می‌کنند.

داودآبادی دیداری هم با شهید غنضفر رکن‌آبادی داشته که در سال ۸۹ سفیر ایران در لبنان بوده است. رکن‌آبادی در این دیدار به داودآبادی می‌گوید: «در روز ربوده شدن آن چهار نفر، دو جوان لبنانی سوار بر ماشین پشت سر آنها بوده‌اند و همه آنچه را بین گروگان‌ها و گروگانگیران روی داده، از نزدیک دیده‌اند.» داودآبادی می‌نویسد: «هرچه اصرار کردم حداقل نام آنها را که امروز از نیروهای مقاومت اسلامی و کاملاً در دسترس هستند بگوید، نگفت! البته مسئولین پرونده، نام آن دو را می‌دانند!» چند سطر بعد هم دوباره با همان لحن نوع اول که به آن اشاره کردیم، می‌نویسد: «شاید که از نگاه مسئولین پرونده، خانواده‌های گروگان‌ها نامحرم هستند که از سرنوشت عزیزان خود مطلع شوند!»

در مجموع و در یک نتیجه‌گیری کلی، داودآبادی در صفحه ۶۷ کتاب، ایلی حبیقه را شاه‌کلید اصلی ماجرا معرفی می‌کند و می‌نویسد: «برخی می‌گویند سراغ سمیر جعجع برونیم که این آدرس اشتباه است؛ اصل داستان به دست ایلی حبیقه بود.»

اشاره به ماجرای مرموز مترجم عرب

داودآبادی با اشاره به این‌که یک ستاد جنگ روانی، مرتب روی مساله چهار دیپلمات ایرانی کار و برای این موضوع شایعه یا خبر درست می‌کند، سعی دارد در کتابش به شایعات و حواشی دامن نزده و نادرست بودن برخی از آن‌ها را نشان دهد؛ از جمله خبری که طی چند سال گذشته درباره دیده‌شدن دیپلمات‌ها در زندان‌های اسرائیل توسط یک فرد یونانی اعلام شد. داودآبادی می‌گوید: «پیگیری کردم و دیدم اولاً یونانی نیست و نامش ماریو سموندس است و از فالانژهایی بوده که در برباره حضور داشته و بعداً به جرم قاچاق مواد مخدر در یونان زندانی شده. اصلاً هم در زندان اسرائیل نبوده.»

اما یکی از اتفاقات و حوادث مشکوکی که در جریان ربوده‌شدن ۴ دیپلمات ایرانی در این کتاب مطرح می‌شود، ماجرای مترجم مرموز سفارت ایران در لبنان است. این مترجم جوانی به نام زهیر بوده و یکی از فرازهای مرموز مربوط به او در کتاب، درباره شب پیش از حرکت متوسلیان و همراهان به سمت بیروت است. «زهیر، مترجم همراه سید محسن موسوی گفت که جاده کاملاً امن است و من هر روز دارم می‌روم بیروت و می‌آیم. و اصرار بسیاری کرد که فردا، حاج‌احمد با آنها به بیروت برود. مترجم نگفت که چون خودش لبنانی است، به راحتی در جاده بیروت تردد می‌کند و برایش امن است.» داودآبادی در همین بخش از کتاب، ضمن این‌که اصطلاحاً یقه عباس عبدی را (که در آن روزها مسئول امنیتی سفارت ایران در لبنان بوده) می‌گیرد، درباره مترجم مرموز می‌نویسد: «با وجودی که صبح زود همراه به پادگان زبدانی رفته بود، همراه آن‌ها به لبنان نرفت. از آن روز به بعد، وقتی مسئولین حفاظتی با همه افراد مرتبط برای بررسی پرونده صحبت کردند، در کمال تعجب هیچ‌خبری از آن مترجم نشد و دیگر کسی او را ندید!» در ادامه عباس عبدی هم به زعم داودآبادی در صف کسانی قرار می‌گیرد که تمایلی به برطرف شدن ابرهای ابهام این پرونده ندارند چون پاسخش درباره این مترجم و اتفاقات آن روز از این قرار است که چون ۳۶ سال گذشته، چیزی به خاطر نمی‌آورد. سوال مهم داودآبادی از این دیپلمات سابق ایرانی چنین است: «حتی نمی‌گوید چرا حاج احمد با پاسپورت سبز دیپلماتیک او رفت و اسیر شد؟!»

به‌هرحال ماجرای زهیر، مترجم مرموز هم یکی از سوالات بی‌جواب‌مانده این پرونده است که ظاهراً مسئولان کشورمان پاسخ‌اش را می‌دانند اما از طرحش امتناع می‌کنند. این فرد یا جاسوس اسرائیل یا فالانژهای لبنانی بوده یا؛ حدس و گمانش و تلقین امن‌بودن جاده از سر دلسوزی و مشورت‌دادن بوده است. در مجموع، این سوالی است که داودآبادی پاسخش را نمی‌داند.

جلسه محرمانه در تهران برای تعیین سرنوشت ۴ دیپلمات

سال ۱۳۷۰ در جلسه‌ای محرمانه در مرکز مطالعات وزارت خارجه، نشستی با حضور نماینده ایران، نماینده‌ای از لبنان و نماینده سفارت آلمان برگزار می‌شود. گزارش کوتاهی از این جلسه در کتاب «سی‌وهفت سال» آمده و داود آبادی در آن، به یک فرد ایرانی اشاره می‌کند که ظاهراً مبهم‌بودن این پرونده را خوش می‌دارد و نمی‌خواهد کار به نتیجه برسد. «نماینده لبنانی فردی به نام عمار بود که به محض ورود، با مشاهده فردی ایرانی که در آن زمان مسئولیت پرونده گروگان‌ها را به عهده داشت، اقدام به خروج از جلسه می‌کند و می‌گوید: - چه کسی این را به جلسه آورده است؟ او نمی‌گذارد کار به نتیجه برسد. با بودن او، من در اینجا نمی‌مانم.» در همین جلسه نماینده سفارت آلمان در حاشیه بحث به نماینده ایران می‌گوید: «طرف اسرائیلی حاضر است در قبال اطلاعاتی از "ران آراد" خلبان اسرائیلی، فیلمی را بدون مشخص بودن زمان و مکان، به ایران ارائه بدهد که نشان می‌دهد ۳ تن از این افراد زنده هستن و در فیلم صحبت می‌کنند.» (ص ۳۱) بنابراین با توجه به این گزارش که در کتاب آمده، می‌توان نتیجه گرفت که یک نفر از ۴ دیپلمات تا سال ۷۰ شهید شده و ۳ تن دیگر زنده بوده‌اند. ادامه گزارش جلسه مذکور پس از سخنان نماینده آلمان، این‌گونه است: «با این حرف، فرد حاضر در جلسه که همواره بر زنده بودن گروگان‌ها تاکید داشته و نقش کلیدی در به نتیجه رسیدن یا نرسیدن این پرونده دارد، جلسه را به هم می‌زند و در چرخشی ۱۸۰ درجه می‌گوید: - این‌ها همه شایعه است. شما دروغگو هستید و می‌خواهید ما را فریب بدهید. ما می‌دانیم گروگان‌هایمان شهید شده‌اند! نماینده سفارت آلمان هم سریع جمع می‌کند و می‌رود. و همه می‌مانند او که تا دیروز اگر کسی می‌گفت آنها شهید شده‌اند، محکم جلویش می‌ایستاد، چرا با عنوان کردن شهادت آنها، جلسه را به هم زد و نگذاشت به نتیجه برسد؟»

جمع‌بندی از این مطلب داودآبادی که سال ۸۶ نوشته شده و در کتاب آمده، این است که طرف‌های خارجی مایل به رد و بدل کردن اطلاعات واقعی از این ماجرا بوده‌اند اما مسئولان ایرانی نپذیرفته‌اند.

تذکر برای جلوگیری از اشتباه و خلط مبحث

یکی از کارهایی که داودآبادی سعی کرده در این کتاب انجام دهد، جلوگیری از خلط مبحث و اشتباه‌گرفتن تعدادی از زندانیان در بند اسرائیل با ۴ دیپلمات مورد اشاره است. او می‌گوید آن سال‌ها، ۱۲ زندانی ایرانی در زندان‌های اسرائیل بوده‌اند. در صفحه ۵۹ هم درباره اسارت ایرانی‌ها در منطقه برباره آورده است: «من پیدا کردم که سال ۷۳، سفارت ایران در بیروت بیانیه داد که ۳ ایرانی دیگر هم همزمان با دیپلمات‌ها اسیر شدند و در مجموع ۷ ایرانی در برباره اسیر شده‌اند.» علت تلاش نویسنده کتاب برای زدودن این ابهام، روایتی است که عیسی ایوبی روزنامه‌نگار مسیحی لبنانی مطرح کرده است. این روزنامه‌نگار که سال ۹۶ در برنامه تلویزیونی راز حضور پیدا کرد، گفته بود ۴ روز با چند زندانی ایرانی در یک اتاق بوده و پس از انتقال‌شان به منطقه‌ای کنار دریا، با جدا شدن از آن‌ها، صدای تیراندازی به سمت‌شان و اعدام‌شان را شنیده است. حرف داودآبادی این است که این زندانی‌ها گویی چند زندانی دیگر ایرانی بوده‌اند. ظاهراً این افراد، ایرانیان مقیم لبنان بوده‌اند که سال ۱۹۸۲ زمان اشغال بیروت ناپدید شده‌اند. نویسنده همچنین از گروگان‌های گمنام ایرانی یاد کرده که شهید آیت‌الله محمدعلی توسلی یکی از آن‌ها است. شیخ توسلی متولد سال ۱۴۰۰ بابلسر که در لبنان مشغول تبلیغ بوده و با امام موسی صدر هم دوستی داشته، توسط فالانژها اسیر و شکنجه می‌شود. وزارت خارجه هم چند سال بعد از اسارتش، طی نامه‌ای رسمی شهادتش را به خانواده‌اش اعلام می‌کند. در نتیجه سنگ مزار یادبودی در حیاط مدرسه فیضیه بابل برای این شخصیت در نظر گرفته می‌شود.

داودآبادی در مطلبی که مرداد ۹۷ نوشته می‌گوید: «آنچه مسلم است، عیسی ایوبی نه با حاج‌احمد متوسلیان، که با شیخ محمد توسلی هم سلول بوده است.» در صفحه ۶۲ هم می‌گوید «متوجه شدم که با آن ۳ اسیر ایرانی زندانی بوده و نه با گروه چهار دیپلمات.»

تذکر یک نکته مغفول

کتاب «سی‌وهفت سال» شامل یادآوری یک نکته مغفول هم هست که بد نیست اشاره‌ای به آن داشته باشیم. این نکته درباره شخصیت مهم و تاثیرگذار امام موسی صدر است که سرنوشتی مشابه ۴ دیپلمات ایرانی دارد. «آن زمان مسلمانان به‌خصوص ملت ایران و لبنان، چندان متوجه شدت ضربه وارده بر پیکره مبارزه نشدند، ولی صهیونیسم از آن پیروزی بسیار ذوق‌زده شد؛ چرا که طی سال‌های آتی، ثمرات فراوانی برای آن در پی داشت.» داودآبادی همه «صهیونیست‌ها، حکومت متزلزل پهلوی، فالانژیست‌های لبنان، معمر قذافی و حتی برخی مسلمانان تندرو که فعالیت‌های موسی صدر را برنمی‌تافتند» را شریک جرم این آدم‌ربایی می‌داند. تحلیلش هم از این ماجرا این است که این آدم‌ربایی «متاسفانه به‌جای اینکه موتور محرک مبارزه علیه اشغالگران باشد، ترمزدستی مبارزات ضدصهیونیستی شد.»

جمع‌بندی

کتاب «سی‌وهفت سال» دربرگیرنده همه حرف‌های زده و نزده‌ای است که حمید داودآبادی درباره پرونده ۴ دیپلمات مفقودشده ایرانی در لبنان به مخاطبانش ارائه کرده است. این کتاب ضمن این‌که حقایق و مستنداتی را درباره موضوع مورد نظر دربرمی‌گیرد، دلنوشته‌ها، گلایه‌ها و انتقاداتی را هم متوجه مسئولان مختلف کشور از جمله مسئولان سیاست خارجی و درگیر در پرونده ۴ دیپلمات می‌کند که حقایق این پرونده را (در حالی‌که از حقیقت اطلاع دارند) به مردم و خانواده دیپلمات‌ها نگفته‌اند.

داودآبادی که دیده ظاهراً با انتشار مطالب و سخنانش پیشین‌اش، حرکت موثری انجام نشده؛ با نوشتن و انتشار این کتاب، توپ را در زمین طرف مقابل انداخته است. حالا نوبت حرکت آن‌هاست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۶:۵۲
کتابخانه خاتم الانبیاء سنندج

سفرنامه «کلودیوس جیمز ریچ»، ‌جزو سفرنامه‌های مفصل است که یک جلد از آن به شرح و چگونگی سفر ریچ به کردستان عراق و ایران اختصاص داده شده است و تاریخ نگارش آن به دهه دوم قرن نوزدهم؛ یعنی ۱۸۲۰ میلادی برمی‌گردد. این سفرنامه به دلیل آگاهی ریچ به زبان کردی و حشر و نشر طولانی‌اش با کردها، از نظر کیفی جایگاه ممتازی را به خود اختصاص داده است.

ریچ، در بسیاری از گزارش‌های خود تنها یک سیاح صرف نیست، بلکه او به درون افرادی که با آنها سروکار داشته است سَرَک می‌کشد و از بُعد روحی نیز با آنها قاطی می‌شود. ریچ فقط راوی و مشاهده‌گر پدیده‌ها نیست، بلکه به اقتضای موقعیت یا دانسته‌ها و شنیده‌های خود، به علل و چرایی پدیده‌ها و مسائل نیز اشاره می‌کند. گزارش‌های سفرنامه، سیر منطقی دارد و خواننده را همانند داستان- هم‌سو با شرح مسیر راه و اتفاقات- با روایت‌ها جلو می‌برد.

«سفرنامه کلودیوس جیمز ریچ» با ترجمه دکتر حسن جاف و تصحیح فرامز آقابیگی در ۱۱ فصل تهیه و تنظیم شده است که در ابتدای همه فصل‌ها، سرآغاز و چکیده فصول آورده شده است.

فصل نخست به بیان اطلاعاتی درباره گروه همراه ریچ، ایل بیات و ویرانه‌های ساسانیان که ریچ در مسیر سفر مشاهده کرده، می‌پردازد.

فصل دوم کتاب روایتگر ورود گروه ریچ به کردستان، مهمان‌نوازی کردها و ملاقات با پاشای سلیمانیه است. در فصل بعدی ریچ ماجرای ملاقاتش با محمود پاشا را بیان می‌کند و از همبستگی کردها نسبت به رؤسایشان سخن می‌گوید.

گفت‌وگو با پاشا، کردهای ایل جاف، آب‌و هوا و جمعیت سلیمانیه موضوعات اصلی فصل چهارم کتاب را تشکیل می‌دهند. ریچ در این فصل درباره آداب و رسوم ماه رمضان نیز مطالب جالبی ارائه می‌دهد.

فصل پنجم به خانواده‌های حاکم در کردستان و تیره‌ها کرد اختصاص دارد و فصل بعدی ماجرای حرکت ریچ و گروه همراهش از سلیمانیه به طرف کوه‌ها و بیان زیبایی‌های طبیعت و اتفاقاتی که در طول مسیر برای گروه رخ می‌دهد، روایت می‌شود.

فصل هفتم، آغاز گزارش‌های ریچ از ایران است. در بخشی از این فصل می‌خوانیم: «در ساعت ۶ صبح وارد ایران شدیم. مرز ایران از پل چوبی کوچکی شروع می‌شود که بر روی جویباری که به رود قزلجه می‌ریزد، ساخته بودند…در ساعت هفت‌ونیم هنگامی‌که از ارتفاع کوچکی سرازیر می‌شدیم، دریاچه کوچک و صافی دیدیم که آبی رنگ بود و به زیربار معروف است.   در پشت آن به سمت جنوب کوه‌های خشک و سنگی اورامان قرار دارد که جز کوره‌راه‌ها چیز دیگری در آن نفوذ نمی‌کند.»

فصل بعدی کتاب گزارش ریچ از نحوه زندگی روستاییان گولانه، دهکده میک و ورود به بانه را بازگو می‌کند. ریچ در فصل نهم از ظلم و ستم والی بانه و اتفاقاتی که در بانه برای او و گروهش رخ می‌دهد سخن می‌گوید.

آثار باستانی شهر زور، قبایل مسیحی کلدانی، ایزدی‌ها، وضعیت زنان کرد و…موضوعات اصلی فصل بعدی کتاب را تشکیل می‌دهند. فصل پایانی کتاب نیز به دودمان بابان‌ها، مقایسه ترک‌ها، کردها و ایرانی‌ها، بازرگانی سلیمانیه، ویژگی‌های شخصیتی کردها و … می‌پردازد.

در پایان این فصل ریچ می‌نویسد: «کردستان را با اندوه فراوان ترک می‌کنم، زیرا هیچ‌گاه انتظار این همه مهمان‌نوازی و محبت را که از جانب کُردها نسبت به من ابراز شد نداشتم. به هرجا که قدم گذاشتم، با انسانیت و گشاده‌رویی مواجه شدم. من هنوز با این چنین افرادی در شرق روبه‌رو نشده بودم و از آن می‌ترسم که نظایر آنان را هرگز نبینم. به هر حال، خاطرات این سفر و داستان‌های محبت و جوانمردی کردها را تا جان در بدن دارم فراموش نخواهم کرد.»

کتاب «سفرنامه کلودیوس جیمز ریچ» با ترجمه حسن جاف و تصحیح فرامز آقابیگی در ۲۹۲ صفحه با شمارگان ۵۰۰ نسخه و بهای ۱۷ هزار تومان از سوی انتشارات ایرانشناسی روانه بازار کتاب شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۳۴
کتابخانه خاتم الانبیاء سنندج
کتابها و کتابخانه ها
پایه ی شکوفایی علمی یک تمدن کتاب و بالتبع کتابخانه است .ومسلما می توان ازاین نظر به چگونگی ومیزان رشد علم ، درجامعه وتمدن اسلامی پی برد.زیرا هرقدر که استفاده ازیک علم یا صنعت دریک جامعه شایع شود ، به همان مقدار وسایل وابزار مورد نیاز آن برای بدست آوردن علوم بیشتر می شود . والحق این قسمت از تمدن عظیم اسلامی اعجاب برانگیز است .
بدینگونه، شوق معرفت جویی و حس کنجکاوی قلمرو اسلام را در اندک مدتی کانون انوار دانش کرد . رواج صنعت کاغذ مخصوصاً از اسباب عمده رواج علم ومعرفت شد . هنوز قرن اول هجرت تمام نشده بود که مسلمانان صنعت کاغذ را ازماوراء النهربه داخل بلاد عرب زبان بردند . در قرن دوم ، هم بغداد کارخانه کاغذسازی داشت هم مصر . طولی نکشید که در سایر بلاد اسلام حتی درسیسیل و اندلس هم صنعت کاغذ راه یافت .در زمان مأمون ، د ربغداد کاغذ بقدری زیاد بود که میگویند یک تن از بزرگان طبرستان در سفر حج وقتی به بغداد رسید و دعوتهائی کرد که درچار مشکل شد چون مأمون گفت تا در بغداد هیزم و تره به او نفروشند او کاغذ می خرید و به جای هیزم می سوخت و حریر سبز پاره می کرد و به جای تره بر خوان می نهاد و درباره ابن فرات وزیر مقتدر هم نقل است که در خانه اش حجره یی بود مخصوص کاغذ، هرکس آنجا می رفت هر قدر کاغذ می خواست می توانست ببرد . این نکته نیز با آنکه حکایت دارد از تکلف وتنعم ابن فرات ، وجود و وفور کاغذ را در بغداد آن زمان نشان می دهد .(درباره کاغذ ونقشی که مسلمین دراشاعه آن داشتند،رجوع شودبه : تاریخ صنایع واختراعات ،تالیف پیر روسو،ترجمه حسن صفاری ) ابن الندیم انواع گوناگون کاغذ را در عهد خویش می شمرد و این امر نشان می دهد که صناعت کاغذ در آن زمان رونق تمام داشته است . این رواج صنعت کاغذ از اسباب بوجود آمدن کتاب و توسعه یافتن کتابخانه ها گشت و در هر جا صنعت کاغذ راه یافت کار تألیف هم آسان شد . از برکت وجود کاغذ در زمان یعقوبی در بغداد بیشتر از صد کتابفروش وجود داشت که غیر از فروش کتاب در آنها از کتب نسخه ـ برداری می کردند والبته این امور کار تشکیل کتابخانه را هم آسان می کرد.
در واقع ، درغالب بلاد اسلامی تدریجاً کتابخانه ها بوجودآمد متعلق به مساجد یا مدارس که درهاشان به روی طالبان علم گشوده بود . بیت الحکمه مأمون کتابخانه یی معتبر داشت که از کتب گوناگون به زبان های مختلف درآن وجود داشت . کتابخانه عضد الدوله دیلمی در شیراز چنان عظیم بود که مقدسی می پنداشت هیچ کتابی در انواع علوم تألیف نشده است الا که نسخه یی از آن در آنجا هست . کتب این کتابخانه بر حسب انواع علوم در حجره های جداگانه قرار داشت . نظیر همین وصف درباره کتابخانه سامانیان هم صادق بود که ابن سینا مدتها در آن به مطالعه و استنساخ کتب اشتغال داشت . کتابخانه شخصی صاحب بن عباد وزیر فخرالدوله دیلمی که می گویند چهارصد شتر برای حمل آنها لازم بود معروف است و قسمتی از آن در غلبه سلطان محمود غزنوی بر ری تباه شد . سابوربن اردشیر، وزیر بهاءالدوله دیلمی ، کتابخانه یی در کرخ بغداد ساخت که در آن ده ها هزار جلد کتاب بود به خط ائمه مشهور ومعتبر. در شام ومصر هم از کتابخانه های متعدد یاد شده است . در کتابخانه یی که یعقوب بن کلس وزیر العزیزبالله ثانی درست کرد گاه ده ها و صدها نسخه مکرر از یک کتاب وجود داشت.
درزمان «الحاکم» کتابخانه فاطمیان مصر صدهزار کتاب داشت و این تعداد در زمان مستنصرفاطمی به دویست هزار رسید واین کتاب ها به اهل علم عاریه هم داده می شد .در اندلس حراجهایی که برا ی کتاب تشکیل می شد محل معارضه شوق بود با ثروت و تفنن. در قرطبه خلیفه اموی اندلس کتابخانه عظیمی تأسیس کرد که می گویند در حدود چهارصد هزار جلد کتاب داشت وتنها فهرست آن بالغ بر چهل و چهار مجلد می شد . حکم دوم برای بدست آوردن کتاب و جلب مؤلفین ، نمایندگانی از اندلس به بغداد و شام می فرستاد . درغرناطه در عصرامویها ، هفتاد کتابخانه عمومی وجود داشت در صورتیکه حتی چهار صد سال بعد ازاین تاریخ شارل عاقل که خواست کتابخانه یی درست کند بعد از سالها سعی کتابهایش به هزار جلد هم نرسید و ثلث آن نیز ادعیه و اوراد راهبان و کشیشان بود . کتابخانه سلطان مراکش که می گویند هنگام عزیمت از اندلس آن را در یک کشتی به مقصد فرستاد و در راه بدست دزدان دریایی افتاد بالغ بر سیصد چهارصد هزار کتاب بود و همین کتابها بود که به دست فیلیپ سوم پادشاه اسپانیا افتاد وهسته اصلی کتابخانه معروف اسکوریال شد (درباب بیت الحکمه ی مامون وهمچنین برای اطلاعاتی درباره ی کتابخانه درعصر خلفا رجوع شود به : عصرالمامون 1/6-375 مقایسه شودبا: pinto.o. le biblioteche degli arabi 1982).
تنها کتاب الفهرست ابن الندیم که یک وراق شیعی یا معتزلی بغداد بوده است در قرن چهارم کافی است تا نشان دهد در آن دوره از انواع علوم و فنون چه مایه کتابها در نزد مسلمین وجود داشته. انواع دائرۀ المعارف – از امثال مفاتیح العلوم خوارزمی وجامع العلوم فخر رازی گرفته تا نفایس الفنون آملی و کشاف اصطلاحات تهانوی – که درعالم اسلامی تألیف شد از وسعت دایره کنجکاوی مسلمین حکایت دارد و از تنوع و وفور مواد کتابخانه ها ، در حقیقت ، مسلمین مؤسسین واقعی کتابخانه های عظیم عمومی درعالم بوده اند و نیکو کارانشان در تأسیس و وقف کردن کتابخانه های عام المنفعه مکرر با یکدیگر رقابت می کرده اند . اما این که بعضی محققان گفته اند کتابخانه اسکندریه را عمروعاص به دستور عمربن خطاب خلیفه ثانی ،نابودکرد ، اصل روایت از عبد اللطیف بغدادی و ابن القفطی – قرن هفتم هجری – فراتر نمی رود و روایت آنها نیز به نقل افسانه بیشتر می ماند تا یک روایت تاریخی . ابن عبری هم که در مختصر الدول عربی آن را نقل می کند ظاهراً خودش آنقدر به صحت آن اعتماد نداشته است تا در تاریخ سریانی خویش هم آن را تکرار کند . حق آنست که قرنها قبل از اسلام قسمت اعظم این کتابها ازبین رفته بود و دیگر آنقدر کتاب در اسکندریهنمانده بود تا عمروعاص به قول ابن عبری آنرا بین حمامهای شهر برای تأمین سوخت تقسیم کند( درباب اصل این روایت ونقد آن رجوع شود به : جرجی زیدان تاریخ التمدن الاسلامی 3/51-44وحواشی دکتر حسین مونس /51). روایتی هم که گفته اند کتابخانه مدائن را اعراب نابود کردند ظاهراً هیچ اساس ندارد و مآخذ آن تازه است . در هر صورت ، با آنکه وقوع حریق مکرر به کتابخانه های قدیم لطمه زده است کثرت نسخه های خطی اسلامی که هم اکنون در کتابخانه های شخصی وعمومی باقی است میزانی است از کثرت و غنای کتابخانه های قدیم مسلمین.
برگرفته از کتاب: عبدالحسین زرین کوب،کارنامه اسلاl
منبع:
www.tarikheslam.com 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۲۷
کتابخانه خاتم الانبیاء سنندج

ژوهشهای کردی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی در گفت‌وگو با دکتر اسماعیل شمس

نویسنده: 
 دکتر اسماعیل شمس
پژوهشهای کردی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی در گفت‌وگو با دکتر اسماعیل شمس

 اشاره: دکتر اسماعیل شمس متولد سال 1354 در روستای شرکان از توابع بخش نوسود در شهرستان پاوه است. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در روستای محل تولد یعنی شرکان به اتمام رساند. سال اول مقطع متوسطه را در شهر کوچک نودشه سپری کرد. دو سال بعدی تحصیلات متوسطه را در دبیرستان شهدای پاوه در رشته علوم تجربی ادامه داد و در سال آخر به سبب علاقه وافر به رشته تاریخ، از علوم تجربی به علوم انسانی تغییر رشته داد.

 وی در کنکور سال 1372 رتبه «چهار» منطقه سه را کسب کرد و با اولین انتخابش یعنی رشته تاریخ، در دانشگاه تربیت معلم تهران آن وقت(خوارزمی کنونی) پذیرفته شد. او درسال 1375 دوره کارشناسی تاریخ را به اتمام رساند و پس از آن با رتبه یک کشوری وارد دوره کارشناسی ارشد تاریخ در دانشگاه تهران شد.

در سال 1378 نیز پس از پایان دوره ارشد، در مقطع دکترای تاریخ گرایش ایران اسلامی دانشگاه تربیت مدرس تهران با رتبه «یک» پذیرفته شد و سرانجام در سال 1384 با دفاع از تز دکترای خود از این دانشگاه فارغ التحصیل گردید. جهت اطلاع از دیدگاهها و فعالیت‌های ایشان در حوزه‌ی تاریخ و همچنین فعالیت در بخش «کردشناسی» مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی تهران، گفتگویی با ایشان انجام داده‌ایم که تقدیم خوانندگان و علاقمندان به تاریخ و فرهنگ ایران زمین و به ویژه کرد و کردستان می‌گردد.

 

اصلاح: هرشخصی در حوزه علمی و پژوهشی‌اش، دغدغه‌هایی دارد و براساس آن دغدغه‌ها یک سری فعالیت‌ها و اقدامات را دنبال می‌کند. از مجموعه فعالیت‌هایتان در ایام تحصیل در دانشگاه و پس از آن برای ما بگویید؟

 

شمس: در دوره کارشناسی ارشد فعالیت‌های پژوهشی و همزمان مطبوعاتی‌ام را آغاز نمودم. برای اولین بار در فاصله سالهای 1377 تا 1379در روزنامه‌های آن زمان، سلسله مقالاتی را در زمینه تاریخ مطبوعات تحت عنوان «صدسال با مطبوعات» به شکل زنجیروار و پیوسته منتشر کردم. به موازات انتشار این مقالات تاریخی، چند مقاله هم درباره کردستان نوشتم. مهمترین این مقالات که بازتاب زیادی داشت، مقاله «کردستان و بحران هویت» بود. در همان مقطع در هفته‌نامه «سیروان» سنندج هم سلسله مقالاتی را با عنوان «کردستان وانقلاب مشروطه » به رشته تحریر درآوردم. درنشریات دانشجویی آن دوره هم فعالیت داشتم و مقالاتی را دراین نشریات به چاپ رساندم که شاخص‌ترین آنها، مقاله «کردستان و چشم‌اندار آینده» بود که درسال 1379 در «روانگه»، نشریه دانشجویی دانشگاه تبریز منتشر گردید. اولین اثرم در زمینه‌ی تاریخی، کتاب «عبدالله بن زبیر» بود که توسط نشر احسان در تهران چاپ شد. همچنین به سبب شغل دبیری و علاقه‌ای که به دانش آموزان داشتم، یک کتاب کمک آموزشی هم در زمینه تاریخ نوشتم که در سال 1376 چاپ شد و پس از یکی دو سال به چاپ دهم رسید. این‌ها مجموعه فعالیت‌های بنده در دوره‌ی کارشناسی ارشد و ابتدای دوره دکتری‌ام بود. پس از آغاز رساله دکتری در سال 1380 به شکل متمرکز تمام وقتم را روی آن گذاشتم و با توجه به پیچیدگی موضوع و مشکلاتی که برای اساتید راهنما و مشاورم پیش آمد، این کار چهار سال متوالی ادامه یافت و در این مدت هیچ کار دیگری انجام ندادم. پس از فراغت از تحصیلات دانشگاهی چندین کتاب تاریخی از بنده چاپ شده: یکی کتاب «زن در روزنامه حبل المتین» است. اثر دیگرم، «گزیده‌ای از اسناد کردستان» از دوران مشروطه تا دوران رضاشاه است که مشخصاً به مجلس شورای ملی اول تا مجلس پنجم می‌پردازد. کتاب دیگرم «وبای عالمگیر» است که شرح وبای کردستان و کرمانشاه درسال 1281-1282شمسی است که با همکاری خانم دکتر «اتحادیه» نوشته شده است. چند کتاب دیگر هم زیر چاپ دارم که انشاءالله در آینده نه چندان دوری منتشر خواهند شد.

اما عمده فعالیت من نگارش «مقاله» است که تاکنون 22 مقاله تحقیقی‌ام در دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی و 18 مقاله هم در سایر دانشنامه‌ها و مجموعه‌ها و نشریات علمی کشور چاپ شده که مجموعاً به حدود چهل مقاله علمی تاریخی مرتبط با مسأله «کرد و کردستان» می‌رسد. از سال 1378 هم تاکنون به صورت حق التدریس در چند دانشگاه تدریس کرده و در 19 سمینار داخلی و خارجی برای سخنرانی یا ارائه مقاله علمی حضور یافته‌ام.

 

اصلاح: یکی از عمده‌ترین فعالیت‌های شما به همکاری با «مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی» در تهران بر می‌گردد. شما چگونه با این مرکز آشنا شدید؟

 

شمس: آشنایی با مرکز دائرة‌المعارف، کاملاً اتفاقی بود. قاعدتاً هر دانشجویی پس از فراغت از تحصیل در مقطع دکترا، علاقه دارد که در دانشگاه به فعالیت علمی‌اش ادامه دهد. شاید اینجا ذکر این مسأله لازم باشد که بنده در سال 76 با رتبه «یک» در مقطع کارشناسی ارشد پذیرفته شدم. در آزمون مقطع دکترای تاریخ درسال 78 باز با رتبه «یک» در چند دانشگاه قبول شدم که نهایتاً تربیت مدرس را انتخاب کردم و همزمان در هر دو مقطع ارشد و دکترا با رتبه یک فارغ‌التحصیل شدم. این حق طبیعی و قانونی من بود که در گروه تاریخ دانشگاه جذب شوم اما متأسفانه پس از اتمام تحصیلات به مدت دو سه سال به هر دانشگاهی که جهت جذب مراجعه کردم، با پاسخ منفی مواجه شدم و البته تاکنون و حتی پس از آمدن دولت تدبیر و امید هم درهای دانشگاه به شکل رسمی به روی من بسته مانده است.

 

اصلاح: آیا این مسأله علت خاصی داشت؟

 

شمس: خیر، من پژوهشگری بیش نیستم و در هیچ حوزه غیر پژوهشی فعالیت نکرده‌ام. بنابراین از لحاظ گزینشی مشکلی نداشته‌ام. چون همزمان به عنوان دبیر در آموزش و پرورش استخدام رسمی شده و مشغول کاربوده‌ام. شاید برخورد سلیقه‌ای، شخصی و یا اموری که ما اطلاع چندانی از آن نداریم، در عدم جذب من در دانشگاه دخیل بوده است. به هرحال به شکل رسمی موفق به استخدام در آموزش عالی نشدم و صرفاً درگروه فقه شافعی دانشگاه تهران و دانشگاه مذاهب اسلامی آن هم در رشته‌ای غیر از رشته تخصصی‌ام در حد چند واحد درسی تدریس داشته‌ام که البته این همکاری نیز قطع شده است. طبعاً من دنبال جایی بودم که قابلیت‌هایم به منصه‌ی بروز و ظهور برسد و رویاها و آرزوهایم تعبیر شوند. همانگونه که عرض کردم، برای خیلی از جاها مقاله می‌نوشتم. یکی از این مراکز، همین مرکز «دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی» بود. اولین مقاله‌ای که برای این مرکز نوشتم، مقاله‌ای بود تحت عنوان «سیدحسن تقی زاده» که در جلد 16 دائرة‌المعارف چاپ شد. وقتی‌که مسئولان مرکز دائرة‌المعارف متوجه شدند «کرد» هستم، علاقمند شدند که در حوزه «تاریخ کرد» برای آنها مقاله بنویسم.

 

اصلاح: ایده‌ی دایر شدن بخش کردشناسی در مرکز دائرة‌المعارف، چگونه مطرح شد و ضرورت انجام این کار چه بود؟

 

شمس: بخش کردشناسی یا پژوهش‌های کردی از نظر زمانی، متأخر از پروژه‌ی تاریخ فرهنگ کرد است. ما ابتدا پروژه‌ی تاریخ فرهنگ کرد را در سال 86 آغاز نمودیم درحالی که بخش پژوهش‌های کردی، سه سال بعد در سال 89 تأسیس گردید. به هرحال این کار در طی تاریخ ایران یک ضرورت به تأخیر افتاده بود و می‌توان گفت سه سال فعالیت من در این مرکز، مسئولان آنجا را به این اندیشه واداشت که کار درحوزه‌ی کردشناسی یک ضرورت و خلأ تاریخی در ایران است و باید این مهم صورت پذیرد. مرکز دائرة‌المعارف نهادی غیر دولتی است و خوشبختانه نگاه علمی و آکادمیک در میان مسئولان و بیشتر استادان آن وجود دارد و از این نظر هم زمینه برای ایجاد چنین فعالیتی در مرکز مناسب بود. باید پذیرفت که بخش اعظمی از تاریخ ایران زمین در مناطق کردنشین شکل گرفته یا ارتباط تنگاتنگی با این مناطق دارد. این یک واقعیت تاریخی است که اولین سلسله تاریخ ایران یعنی «ماد» در مناطقی تشکیل گردید که محل استقرار کردها بوده و هست. پس از مادها هم خیلی از وقایع تاریخی ایران در مناطق کردنشین اتفاق می‌افتد و این را نباید ازنظر دور داشت که مبحث «کرد» در چارچوب تاریخ و فرهنگ آریایی و ایرانی مطرح می‌گردد. بی‌شمارند آداب و رسومی که میان کردها با سایر اقوام ایرانی مشترک‌اند. مردم کرد به سبب وضعیت ناهموار جغرافیایی و کوهستانی بودن سرزمینشان، بسیاری از آداب و رسوم کهن خویش را حفظ کرده‌اند. مناطق کردنشین حلقه‌ی مفقوده‌ی تاریخ و فرهنگ اصیل آریایی و ایرانی است. متأسفانه تاریخ‌نویسان ایرانی به این واقعیت‌ها توجهی نکرده‌اند و ما کمتر تاریخ‌نگار ایرانی را سراغ داریم که به تاریخ کرد پرداخته باشد در حالیکه پژوهشگرانی مانند «اسکار مان» از آلمان، «مینورسکی» از روسیه، «کریستنسن» از دانمارک، «مکنزی» از انگلستان و کسان دیگری از آمریکا، ایتالیا و سایر کشورهای غربی به انگیزه‌ی تحقیق و کشف امور تاریخی و فرهنگی به کردستان می‌آیند و زبان کردی را به نیت انجام پژوهش‌های بیشتر و شناخت تاریخ و فرهنگ این ملت یاد می‌گیرند، اما تاکنون هیچ تاریخ‌نگار ایرانی غیر کردی پیدا نشده که حاضر باشد زبان کردی را یاد بگیرد و روی تاریخ کرد کار علمی و تحقیقاتی انجام دهد. به نظر من این بی‌مبالاتی به تاریخ کرد در میان تاریخ‌نگاران و فرهنگ‌نگاران ایرانی یک ضعف بزرگ است و سبب ناقص ماندن بسیاری از ابعاد مشترک تاریخی و فرهنگی مردمان این مرز و بوم شده است. متأسفانه به همین سبب تاریخ ایران اصولاً دارای قرائت و روایتی شرق‌محور است و خواسته و ناخواسته از غرب ایران غفلت شده است. شما اگر به منابع درسی تاریخ در مدارس و دانشگاههای ایران نگاهی بیندازید متوجه خواهید شد که تمام سلسله‌های ایرانی بعد از اسلام به شرق ایران تعلق دارند و از سلسله‌های غرب کشور خبری نیست. سلسله‌های طاهریان، صفاریان، سامانیان، غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان و.... همه از شرق ایران‌اند و تاریخ ایران به شکل سلسله‌ای به آنها تقلیل یافته است؛ یعنی در قرائتی تاریخی از دوره‌ای به درازای 700سال از اسلام تا دوران مغول عملاً غرب ایران نادیده گرفته شده و رویدادهای تاریخی‌اش مسکوت مانده است. به راستی جای تأمل است که چرا نام هیچ سلسله‌ای از غرب ایران در این نوع تاریخ‌نگاری وجود ندارد؟ شخصا تاکنون به نتیجه‌ای راجع به این غفلت نرسیده‌ام. تاریخ مناطق کردنشین جزئی از تاریخ فلات ایران است و اینجا می‌خواهم به تاریخ‌نگاران ایرانی عرض کنم که شناخت کامل تاریخ ایران بدون شناخت تاریخ کردستان و غرب ایران یک پایش می‌لنگد و ناقص خواهد ماند. از سویی کانون بسیاری از تحولات تاریخی و سیاسی ایران باستان و سقوط سلسله‌های بزرگ ایرانی مانند سقوط مادها، هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان کردستان و غرب کشوراست. من به هیچ وجه نگاه قومی به تاریخ ندارم و به کرد و کردستان به عنوان مردم و سرزمینی نگاه می‌کنم که با وجود اهمیتش کمتر از هر جای دیگر ایران درباره‌ی آن تحقیق شده و به همین سبب در بخش کردشناسی بنا داریم با یک زبان علمی، اندکی از این خلأهای مطالعاتی و پژوهشی را جبران نماییم.

 

اصلاح: آیا مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی پیشتر طرح و برنامه‌ای جهت انجام روشمند کار دائرة‌المعارفی در بخش کردشناسی داشتند یا اینکه این ایده به آشنایی و همکاری شما با مرکز مصادف می‌شود؟

 

شمس: آقای بجنوردی مسئول مرکز دائرة‌المعارف از قبل علاقمند بودند که پروژه‌ای در زمینه‌ی کرد و کردستان داشته باشند. موقعی که متوجه شدند من فارغ التحصیل رشته تاریخ‌ام و رساله دکترایم هم درحوزه‌ی تاریخ کردستان است، علاقمند شدند که در رابطه با آن پروژه‌ای که در ذهنشان بود باهم بحث و گفتگو کنیم. این گفتگو به اسفندماه 1385برمی‌گردد که طی آن مقرر گردید، طرحی تحت عنوان «تاریخ و فرهنگ کرد و کردستان» برای مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی بنویسم. پس از آماده شدن طرح به شکل رسمی، کارهای مقدماتی اجرای طرح مطالعاتی تاریخ و فرهنگ کرد و کردستان را از سال 86 آغاز کردم. پس از گذشت هفت ماه مقدمات این کار فراهم گردید و ما توانستیم مدخل‌ها را آماده سازیم و بر اساس آن مقالات را سفارش دهیم. اما طبعاً این کار گسترده نیازمند این بود که به صورت گروهی انجام پذیرد.

 

اصلاح: اکنون بخش کردشناسی این مرکز که با همت شما راه‌اندازی شده، درچه مرحله‌ای از طرح مطالعاتی با موضوع «تاریخ و فرهنگ کرد و کردستان» قرار دارد؟

 

شمس: ابتدا قرار بود نتایج این طرح در سه جلد منتشر شود اما بعداً قرار بر این شد که تا شش جلد ادامه پیدا کند آن هم به سبب گستردگی موضوعات در این حوزه. ما تاکنون چیزی حدود 150 مقاله‌ی علمی در 900 هزار کلمه از 131 پژوهشگر و نویسنده متخصص در حوزه تاریخ و فرهنگ کرد گردآوری نموده‌ایم و امید داریم در آینده‌ای نه چندان دور آن را منتشر نماییم و در اختیار علاقمندان قرار دهیم.

 

اصلاح: از وضعیت و سختی‌های کار در حوزه‌ی دائرة‌المعارف آن هم با موضوع تاریخ و فرهنگ کرد و کردستان برای ما بگویید؟

شمس: کار در این حوزه بسیار سخت و طاقت فرساست. ما در کردستان با چند مشکل اساسی مواجهیم: اول اینکه «تاریخ‌نگاری علمی» مقوله‌ی بسیار جدیدی است. تاریخ‌هایی که تاکنون در کردستان نوشته شده‌اند بیشتر جنبه‌ی تفننی داشته و یا از روی علائق شخصی مولفین، پدید آمده‌اند. بعضی از این آثار با انگیزه‌های تجاری و... نوشته شده‌اند وبرخی دیگر پایان نامه‌های دانشجویی‌اند. سابقه‌ی تاریخ‌نگاری علمی و آکادمیک در کردستان بسیار اندک است و این معضل تنها مختص کردستان ایران نیست و در تمام کردستانات با این خلأ مواجهیم. ما امروز نویسندگانی کمی داریم که بتوانند به شیوه‌ای علمی تاریخ بنویسند. یکی دیگر از موانع تاریخ نگاری در کردستان به کمبود «منبع» مناسب برای نویسندگان این حوزه بر می‌گردد. طبعاً هر محققی نیازمند منبع کافی جهت تحقیق و تألیف در حوزه‌ی مورد علاقه‌اش است. یکی دیگر از مشکلات کاری ما خاص بودن سبک و شیوه‌ی نگارش دائرة‌المعارفی است زیرا ممکن است کسی بتواند کتاب یا پایان‌نامه و رساله‌ی خوبی بنویسد اما شاید نتواند یک مقاله‌ی خوب دائرة‌المعارفی بنویسد. این سبک از نوشتن دارای ویژگیهای خاص خود و نیازمند داشتن تجربه در این زمینه است. بدین خاطر نویسندگانی که با ما همکاری می‌نمایند و مقاله می‌نویسند گاهی اوقات تحت فشار قرار می‌گیرند تا به آن سبک موردنظر دائرة‌المعارف برسند. بر این اساس مقاله‌ای که برای این مرکز نگاشته می‌شود لاجرم باید مراحلی را بگذراند تا چاپ و نشر آن تأیید و نهایی گردد. شخصاً در این زمینه وسواس‌های علمی خاص خودم را دارم چون این کار اولین نمونه از کار دائرة‌المعارفی با موضوع کردستان است و وسواس ما به این جهت است که می‌خواهیم کار خوب و با کیفیتی به خواننده عرضه شود. غالباً نویسندگان کرد هر کدام برای خودشان دست به قلم می‌شوند و سابقه‌ی کار جمعی و گروهی ندارند که همین باعث هدر رفتن توان و انرژیهای بسیاری در میان اصحاب قلم گشته است. از سویی هر گاه نویسنده‌ای کاری را درحوزه تاریخ‌نگاری آغاز می‌نماید، در تلاش است که در تمام زمینه‌ها بنویسد و چیزی را از قلم نیاندازد و به مثابه «حکیم باشی» به نوعی خود را درتمام امور صاحب نظر و متخصص به حساب می‌آورد که این هم خود آسیب و اشکالی اساسی به شمار می‌رود. اما روش کار ما متفاوت است و تنها به نویسنده‌ای پیشنهاد نوشتن مقاله می‌دهیم که در آن زمینه تخصص لازم را داشته باشد. شخصا که در تاریخ ایران اسلامی تخصص دارم، به خودم این اجازه را نداده‌ام که در تمام حوزه‌های این دوره اظهار نظر کنم و مقاله بنگارم. ما در زمینه تاریخ ایران 15نفر نویسنده داریم. به عنوان مثال تاریخ کرد در دوره‌ی مغول را به یک نفر واگذار کرده‌ایم و تاریخ کرد در دوره‌ی تیموریان را به نویسنده‌ی دیگر، کرد در دوره‌ی صفوی را یک نفر و در دوره‌ی قاجار پنج نفر مشغول به نوشتن‌اند. به سبب همین وسواس‌های خاص علمی، کار ما مقداری سنگین است. علاوه بر مسائل علمی، غیر دولتی بودن مرکز و ناچیز بودن کمکهای دولتی به آن سبب شده که در چند ساله اخیر همواره با کمبود بودجه مواجه باشد. گاه پیش آمده که نویسندگان ما پس از 9 ماه حق الزحمه نگارش مقاله خود را نگرفته‌اند و کارمندان هم با مشکل عدم پرداخت حقوق ماهیانه در طول 3 ماه و حتی بیشتر از آن مواجه شده‌اند. خوشبختانه نویسندگانی که با ما کار کرده‌اند عاشقانه و بی‌چشمداشت مادی بوده و همه این مشکلات را با بزرگواری پذیرفته‌اند و من همین جا از همه آنان تشکر می‌کنم. اگر به یاری خدا این کار به سرانجام برسد ما شاهد تجربه‌ی موفقی از کار تیمی و جمعی در حوزه‌ی تاریخ و فرهنگ برای کردستان خواهیم بود.

 

اصلاح: شما در بخش کردشناسی مرکز دائرة‌المعارف مشخصا روی چه موضوعاتی کار علمی و مطالعاتی انجام می‌دهید؟

 

شمس: همانگونه که از نام دائرة‌المعارف پیداست، ما در این مرکز روی تمام وجوه فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کردها، چه قبل و چه بعد از اسلام، کارعلمی انجام می‌دهیم. به تاریخ دین و مذهب در کردستان می‌پردازیم از جمله: تاریخ اسلام، تاریخ مذاهب اسلامی، فقه و کلام و تصوف، تاریخ ادیانی همچون مسیحیت، یهودیت و زردشت در کردستان، فرقه‌های غیراسلامی دیگر از جمله کاکه‌ای‌ها، ایزدیها و اهل حق. ظرفیت‌ها و پتانسیل‌های اقتصادی کردستان را بررسی می‌کنیم. در زمینه تاریخ اجتماعی به طبقات اجتماعی کردها، مانند زنان، خوانین، کارگران و دهقانان. در زمینه تاریخ فرهنگی باز به مقولاتی مانند آداب و رسوم، جشنها، هنر، ترانه‌ها و موسیقی و تاریخ فرهنگ شفاهی پرداخته‌ایم. در مجموع می‌توان گفت ما به تمام وجوه و مظاهر حیات انسانی کردها در این مجموعه می‌پردازیم.

 

اصلاح: مرکز دائرة‌المعارف دارای سه دهه سابقه فعالیت پژوهشی در تاریخ و فرهنگ ایران است. شما در بخش کردشناسی به چه میزان از تجارب این مرکز در راستای انجام هر چه بهتر فعالیت‌ها، بهره می‌جویید؟

 

شمس: من از ابتدای ورودم به مرکز همانند یک دانش‌آموز در صدد یادگیری و شناخت تجارب بزرگان و اساتید مرکز بوده و از هر کدام نکته‌ای و تجربه‌ای آموخته و در صدد رفع نقا‌ط ضعف و نقصم بوده‌ام. پیوسته سعی کرده‌ام از کسانی که در حوزه تاریخ منطقه‌ای و محلی کار کرده‌اند بیاموزم و با بیشتر این مراکز و اشخاص همکاری کرده‌ام. معتقدم که ما باید حصارهای خودساخته و دگرساخته را کنار بگذاریم و همکاری و تعامل بیشتری را با اطرافمان داشته باشیم.

ولی خیلی از پژوهشگران کرد چنین رابطه‌ای را با دنیای بیرون از خود برقرار نمی‌کنند.

جمله‌ای هست که درمورد ما کردها متأسفانه صدق می‌کند: «خود گویی و خودخندی عجب مرد هنرمندی». ما درکردستان همه برای هم می‌نویسیم نه برای دیگران. من مؤلف، کتابی را می‌نویسم، توسط یک ناشر کرد چاپ و نشر می‌شود، کردها آن اثر را می‌خوانند برایش کف می‌زنند و تمام. معمولا کسی هم نقدش نمی کند. البته اجازه نقد هم نمی‌دهیم و اگر کسی ما را نقد کند بر می‌آشوبیم. اما اشکال این کار آن است که این کتاب در همان محدوده کردستان حبس می‌گردد و به سبب عدم ورودش به فضای فرهنگی مرکز و سایر نقاط ایران پس از مدتی بایگانی می‌شود و بدون تأثیرگذاری فراموش می‌گردد. بگذریم که به سایر زبانهای دنیا هم ترجمه نمی‌شود. معتقدم که ما کردها باید کاری را تولید کنیم که مخاطبان غیر کرد هم از آن استقبال نمایند زیرا دنیای امروز دنیای ارتباطات است و ما بدون شناساندن خود به دیگران و شناختن آنان به جایی نمی‌رسیم. ما در این مرکز به دنبال این هستیم که کارهای علمی‌مان در عین ایجاد احساس نیاز به آن، از جذابیت کافی برای خواننده برخوردار باشد. ما وظیفه داریم مخاطبان را به این قناعت برسانیم که درتاریخ و فرهنگ ما پتانسیل‌هایی وجود دارد که آنها بدان نیازمنداند. تنها از طریق ایجاد احساس نیاز است که دیگران حاضر می‌شوند به سراغ گنجینه‌های تاریخی و فرهنگی ما بیایند. این همان رویکرد علمی ما در بخش کردشناسی است. به علاوه مرکز دائرة‌المعارف به سبب برخورداری از جایگاه مرجعیت علمی در کشور، خیلی از نهادهای دانشگاهی و مراکز علمی و فرهنگی و اهل علم به آن مراجعه می‌کنند و منابع و کتابهای آن را تهیه و استفاده می‌کنند. بنابراین اولویت کاری ما این است که تاریخ و فرهنگ کردها را به غیر کردها معرفی کنیم. من با طیف‌ها و گروه‌های مختلف دانشگاهی و فرهنگی و... غیر کرد در تهران و شهرستانها مراوده دارم و به عینه می‌بینم که در ایران شناخت دقیقی از کردها و تاریخ و فرهنگ کردستان وجود ندارد و همین عدم شناخت کافی پیامدهای منفی زیادی را در طرز تعامل با کردها به بار آورده است. اینکه آنها چرا نمی‌آیند ما را بهتر و بیشتر بشناسند، معلول عوامل عدیده‌ای‌ست. از عوامل تاریخی گرفته تا عوامل فرهنگی و همچنین حاکمیت یک نوع فرهنگ فراتر- فروتر در کشور. در نتیجه ما مسؤولیم که نیاز به شناخت بیشتر از کرد و کردستان را در میان اقشار فرهیخته و علمی و نخبه کشور ایجاد نماییم.

 

اصلاح: آیا اگر نخبگان فکری و مسؤولان کشور از تاریخ و فرهنگ و تمدن کردها شناخت بیشتری داشته باشند، می‌تواند منجر به برقراری روابط و تعاملات سازنده‌تر با کردها شود؟

 

شمس: خب این یک واقعیت است. برای روشنتر شدن این مورد از مدیریت یک مدرسه مثال می‌زنم. هر اندازه مدیر یک مدرسه از دانش‌آموزان، موقعیت مکانی و جغرافیایی آن مدرسه، والدین دانش‌آموزان و سایر امور مرتبط با حوزه‌ی کاری‌اش شناخت بهتر و بیشتری داشته باشد، طبعا در مدیریت آن مدرسه موفق‌تر عمل می‌کند. در عرصه‌ی مسؤولیت هم وضع بر همین منوال است. دولتمردان و مدیران ما ناگزیر باید به چنین شناختی از مردمان تحت امر خود، دست یابند. اما وظیفه‌ی یک مدیر و سیاستمدار، تحقیق و پژوهش راجع به موضوعات تاریخ و فرهنگ نیست بلکه این رسالت مراکز مطالعاتی و تحقیقاتی است که جامعه و تاریخ و فرهنگ یک مملکت را به همه از جمله سیاستمدارانش بشناسانند. اما من در خیلی از موارد مانده‌ام و برایم جای سوأل است که نهادی همچون فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی که از سال 1313 هجری شمسی تاکنون فعالیت می‌نماید و قدمتی 80 ساله دارد، چرا تا امروز که من و شما با هم صحبت می‌کنیم هنوز کتابی راجع به زبان و ادبیات کردی منتشر نکرده است؟! جای شگفتی است مسئولان فرهنگستان چگونه احساس نیازی به شناخت زبان و ادب کردی بعنوان یکی از کهن‌ترین زبان‌های باستانی ایران، نمی‌کنند، درحالیکه زبان کردی و زبان فازسی به مثابه دو برادر از یک پدرند که به سبب دور افتادن از هم زبانشان تفاوت کرده است واین ریشه در تاریخ این کشور دارد. ماد و پارس نخستین سازندگان تاریخ و تمدن ایران باستان‌اند. این دو زبان بسیار به هم نزدیک‌اند تا جایی که یکی از زبان‌شناسان می‌گوید: «اگر روزی بنا به هر دلیل، مشکلی برای زبان فارسی پیش بیاید، از طریق زبان کردی می‌توان آن را احیاء وبازسازی نمود». در سایر نهادهای پژوهشی و دانشگاهی هم در این سالها انگیزه‌ای برای شناخت تاریخ کردها باکمال تأسف وجود ندارد.

 

اصلاح: خب اینجا این سؤال پیش می‌آید که خود کردها برای شناساندن تاریخ و فرهنگ و تمدن خویش چه کرده‌اند؟

 

شمس: سؤال بجایی است. درد‌آور است بگویم تا جایی که اطلاع دارم، پس از انقلاب، نخستین فارغ‌التحصیل دکترای تاریخ در کردستان ایران، بنده هستم. متأسفانه در گذشته در میان کردها این احساس نیاز جهت شناخت تاریخ خودشان وجود نداشت؟! البته درحوزه‌ی تاریخ کرد نویسندگان و پژوهشگران زیادی وجود داشته و دارند که کتاب و مقاله نوشته‌اند اما مسأله اصلی شکاف بین دانش آکادمیک و پژوهش روشمند متناسب با آن در حوزه تاریخ و فرهنگ کرد است. بسیاری از اساتید کرد دانشگاه مشغول فعالیت در حوزه تدریس خود هستند و تمایلی به کار در حوزه کردشناسی ندارند و آنانی هم که تمایل دارند، بیشتر آکادمی‌نویس‌ا‌ند و وارد عرصه سخت کار میدانی و تحقیقات محلی نمی‌شوند. از سوی دیگر بسیاری از محققان فعال در حوزه تاریخ محلی و مطالعات کردی به شکل علمی و آکادمیک تاریخ را فرا نگرفته و مدارج تحصیلی این رشته را چنانکه باید و شاید طی نکرده‌اند.کار پژوهشی و آکادمیک نیازمند این دو پیش شرط است و کارهایی با این ویژگیها، انگشت شمارند.

 

اصلاح: شاید عده‌ای بگویند که نگذاشته‌اند ما کردها بیاییم وتاریخ خود را آنگونه که می‌خواهیم بنویسیم. آیا اصولاً این حرف درست است؟

 

شمس: بنده منکر موانع و مشکلات در این راه نیستم و نمی‌خواهم چشمم را نسبت به نگذاشتن‌های دیگران ببندم اما معتقدم باید از جایی شروع کرد و به جای فرافکنی باید انجام حداقل فعالیت‌های پژوهشی و علمی را غنیمت شمرد. خوشبختانه اکنون پتانسیل‌های خوبی در میان جوانان کرد پیدا شده و امروز حدود 15 نفر فارغ‌التحصیل مقطع دکترا و بیش از 25 نفر دانشجوی دکترا فقط در رشته تاریخ داریم. در سایر رشته‌های علوم انسانی هم، همین شرایط وجود دارد. بیشتر این جوانان، علاقه‌مند و دلسوز به انجام پژوهش هستند ولی متأسفانه زمینه مناسبی برای اشتغال آنان وجود ندارد و بیشتر آنان با مشقات بسیار، زندگی خود را می‌گذرانند. مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی، مرکزی غیردولتی با ظرفیت و بودجه و امکانات محدود است و نمی‌تواند پاسخگوی نیاز پژوهشی کردها باشد. اما نخبگان کرد نباید دست روی دست بگذارند و منتظر بمانند که دولت یا مراکز پژوهشی غیر دولتی برای کرد و کردستان کاری انجام دهند بلکه ما باید بتوانیم به هر طریق ممکن این قشر تحصیلکرده و دانشگاهی را در نهادی پژوهشی دور همدیگر جمع کنیم و از توان علمی آنان استفاده نماییم. می‌خواهم اینجا از تریبون شما استفاده کنم و به سرمایه‌داران و متمول‌های کرد درسراسر کشور پیشنهاد دهم که بیایند در بخش تحقیقات و مطالعات علمی در همه‌ی زمینه‌ها و نه فقط در تاریخ، سرمایه‌گذاری کنند و به تأسیس یک مرکز و موسسه‌ی علمی و پژوهشی جهت شناساندن تاریخ و فرهنگ کرد و جامعه کردستان همت گمارند و توان‌های بالقوه این قشرجوان و کوشا را در راستای تولید علمی بالفعل کنند.

 

اصلاح: پس شما از مؤسسات علمی و مطالعاتی دولتی به نوعی قطع امید کرده‌اید که در این حوزه سرمایه‌گذاری نمایند؟

 

شمس: عرض کردم من ندیدم نهادی دولتی به حوزه مسائل کردی علاقمند باشد اما به فرض اینکه دولت هم گامهایی در این حوزه‌ها بردارد، این دلیل نمی‌شود که بخش خصوصی و غیر دولتی از خود تحرک و فعالیتی نداشته باشد و در راه تبدیل پول به علم قدمی بر ندارد. مشکل اساسی این است که بیشتر آنانی که اهل پژوهش‌اند، پول ندارند و بیشتر پولداران کرد هم به پژوهش علاقه چندانی ندارند و حداقل جزء اولویتهایشان نیست! فکر کنم این جا یک راه حل وجود دارد و آن راهی است که در بسیاری از نواحی دیگر ایران و خارج از ایران تجربه شده و آن این است که سرمایه‌داران علاقه‌مند بخشی از سرمایه خود را به امر پژوهش اختصاص دهند و با این کار پول و فعالیت اهل علم را با هم ترکیب کنیم و رنسانسی در زمینه علمی ایجاد نماییم. بنابراین بزرگترین معضل ما در این بخش معضل مالی است که باید فکری به حال آن بشود.

 

اصلاح: به عنوان سؤال پایانی بفرمایید شما در مجموع چه پیشنهادی راجع به ایجاد یک جهش علمی و پژوهشی و بهره‌برداری از ظرفیت فرهیختگان و قشر دانشگاهی درمیان کردها دارید؟

 

شمس: ببینید ما درتمام دنیا چیزی به نام «چرخه علم» داریم، چرخه‌ای که از تولید، توزیع و مصرف علم تشکیل شده و در تمام بخشها ساری و جاری است. امروزه در تمام کشورهای توسعه‌یافته دنیا و در تمام حوزه‌های سیاسی، اقتصادی، آموزشی، فرهنگی و... قائل به وجود یک «اتاق فکر» هستند. اتاق فکری که در آنجا بهترین پژوهشگران را گرد هم می‌آورند که با فراغ بال به تحقیق و پژوهش مشغول می‌شوند. نتیجه‌ی این مطالعات جمع‌بندی می‌گردد و در قالب تولید یک «ایده» تبلور می‌یابد و پس از آن به اصطلاح عملیاتی می‌شود. این چرخه که باید بطور منظم استمرار داشته باشد، عبارت است از: پژوهش، تولید علم، جمع‌بندی و انتقال علم و عمل به آن علم. این نیاز و ضرورت امروز جامعه ماست. ضرورت امروز مملکت ما این است که حرف ما مبتنی بر علم باشد. پژوهشگران معمولاً حرف نمی‌زنند و در کنج مراکز مطالعاتی مشغول پژوهش و مطالعات خویش‌اند. کسانی که حرف می‌زنند باید حرفهایشان بر اساس پژوهش و دانش باشد. مطلب دیگر اینکه کارها باید مبتنی بر «تخصص و تخصص‌گرایی» باشد. دیگر دوران همه‌فن حریف بودن به سر آمده! درگذشته ما یک حکیم داشتیم که در تمام زمینه‌ها خود را متخصص می‌دانست و عمل می‌کرد اما امروزه در بخش چشم پزشکی، دهها تخصص جداگانه داریم. مهم این است که این رویکرد باید در حوزه علوم انسانی هم حاکم گردد. ما راهی جز این نداریم که در تمام حوزه‌ها «صاحب نظر و کارشناس» صحبت کند. فرض بفرمایید کسی که در زمینه‌ی پزشکی یا مهندسی تخصص دارد نمی‌تواند و نباید درحوزه‌ی پیچیده‌ای چون «ناسیونالیسم کردی» اظهار نظر کند. اگر چنین علایقی دارد ابتدا باید درسش را بخواند، مطالعه و تحقیق کند، صاحب نظر شود و آنگاه حرف بزند. تمام دغدغه‌ی بنده در کردستان این است که این نگاه علمی و تخصص‌گرایی حاکم گردد و مرزهای تخصص و اخلاق علمی رعایت شود. نیاز داریم که گفتمان علم‌گرایی و تخصص‌گرایی را توسعه دهیم. شک نکنید که زیربنای تمام تحولات در هر جامعه‌ای، تغییر بنیان‌های فرهنگی و نوع نگاه‌های حاکم بر آن جامعه است و تا زمانی که این بنیان‌ها دستخوش تغییر نگردد، نمی‌توان انتظار تحول و توسعه را داشت. یکی از نگرانی‌های موجود در جامعه‌ی کردی، آمار پایین مطالعه‌ی مردم است. مردم ما تاریخ و فرهنگ خویش را مطالعه نمی‌کنند و این است که ما محکوم به تکرار اشتباهات خویشیم. معضل بزرگ کردها این است که کتاب نمی‌خوانند. البته شاید آنان در این کار هم مقصر نباشند چون ما هنوز نتوانسته‌ایم کتاب خوبی برای آنان تولید و منتشر کنیم. ختم کلام اینکه جامعه‌ی کردستان وقتی تحول پیدا می‌کند که نگاه و نگرشش دست‌خوش تحول گردد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۸ ، ۱۰:۲۷
کتابخانه خاتم الانبیاء سنندج

کتابخانه ابوالوفای همدانی

در زندگینامهٔ حبیب ابن اوس طائی یا ابی تماماز شاعران نامدار عرب آمده‌است که در همدان در منزل ابو الوفا بن سلمه بسر می‌برده‌است و در طول اقامت در همدان از کتابخانه بزرگ او استفاده کرده و کتاب دیوان الحماسه که در آن آثار ۳۰۰نفر از شاعران عرب را آورده، را نوشته‌است. بدون شک بیش از سیصد جلد کتاب در آن‌جا وجود داشته‌است.[۴]

کتابخانه بهاءالدوله دیلمی

مقدسی در احسن التقاسیم از کتابخانه‌ای منسوب به بهاءالدوله دیلمی سخن آورده‌است.[۴]

کتابخانه عضدالدوله دیلمی در شیراز

از بزرگترین کتابخانه‌های ایران بوده‌است که برای نخستین بار کتاب‌ها را بر پایهٔ موضوع، نام کتاب، و نام مولف رده‌بندی کرده‌است و کتاب‌های هر علمی در اتاقی جداگانه نگهداری می‌شده‌است.[۴] برای کتاب‌های موجود فهرست‌هایی وجود داشته که مقدسی که خود این کتاب فهرست را دیده بوده‌است چنین می‌نویسد:

در کتابخانه عضدالدوله از هر کتابی که تا آن زمان تألیف و تصنیف یافته بود نسخه‌ای نگاهداری می‌شد و کتابهایی نیز وجود داشته که به خط مؤلفان و مصنفان آن بوده‌است.

کتابخانه عمادالدوله دیلمی

از بشاری روایت کرده‌اند که گفته‌است عمادالدوله دیلمی (۳۲۲ - ۳۳۸ ه. ق.) نیز در شیراز کتابخانه‌ای معتبر و عظیمی ساخته‌بوده‌است که در نزدیکی کاخ او قرار داشته‌است.[۴]

کتابخانه نوح بن منصور سامانی

سامانیان به دانش و ادب و فرهنگ فارسی و ایرانی بسیار ارج می‌نهیدند. پورسینا در این باره چنین آورده:

سپس روزی از او (نوح بن منصور) دستور خواستم که به کتابخانه‌شان بروم و آنچه که از کتابهای پزشکی درآنجا هست بخوانم و مطالعه کنم، پس مر ا دستوری داد و بسرائی اندر شدم که خانه‌های بسیار داشت و در هر خانه‌ای صندوقهای کتاب بود که روی هم انباشته بودند، در یک خانه کتابهای تازی و شعر و در دیگری فقه و بدین گونه در هر خانه‌ای کتابهای دانشی، پس بر فهرست کتابهای اوائل نگریستم و هر چه از آنها را که بدان نیاز داشتم خواستم و کتابهای یافتم که نام آنها به بسیاری از مردم نرسیده بود.

ابن اصیبعه در طبقات الحکما و ابن خلکان نیز از کتابخانه نوح بن منصور سامانی یاد کرده‌اند.

کتابخانه ابن العمید

ابوالفضل ابن العمید وزیر رکن‌الدوله دیلمی (بویهی)، کتابخانه مهمی در ری داشت. ابن مسکویه هفت سال کتابدار این کتابخانه بود. ابن مسکویه نوشته است که کتاب‌های ابن العمید بیش از صد بار شتر بود.[۵][۶]

کتابخانه صاحب بن عباد

در معجم الادباء و روضات الجنات و کتاب النقض در بزرگی «کتابخانه صاحب بن عباد» در ری مطالب قابل توجهی آمده‌است.

صاحب بن عباد در شرح کتاب الاغانی ابو الفرج اصفهانی می‌نویسد:

در کتابخانه‌ام یکصد و هفده هزار جلد کتاب نفیس دارم!! لیکن آنگاه که کتاب الاغانی را بدست آوردم از خواندن کتابهای دیگر باز ماندم.

نوح بن منصور سامانی در نامه‌ای به صاحب بن عباد، او را برای وزارت به بخارا دعوت می‌کند اما صاحب بن عباد چنین پاسخ می‌دهد:

من بدون کتاب نمی‌توانم زندگی کنم و باید کتابخانه‌ام را هر جا هستم همراه داشته باشم. در حالیکه برای حمل کتابهایم حداقل چهار صد شتر[۶] لازم است و این مقدار شتر در دسترس نیست.

این کتابخانهٔ هفده هزار جلدی که فهرست کتب آن خود تنها ده جلد می‌شده‌است[۷] بعدها اساس کتابخانهٔ همگانی شهر ری شد. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۸ ، ۱۵:۰۲
کتابخانه خاتم الانبیاء سنندج